lost memories
من کیمیام یه دختر 16 ساله و دوستای صمیمیم پگاه و سپید و پریساو راضیه ان
سه شنبه 22 اسفند 1391برچسب:, :: 14:41 :: نويسنده : kimiA

 وقتی که ...


وقتی که قلب‌هایمان‌ كوچك‌تر از غصه‌هایمان‌ میشود،
وقتی نمیتوانیم‌
اشک هایمان ‌را پشت‌ پلك‌هایمان‌ مخفی كنیم‌
و
بغض هایمان ‌پشت‌ سر هم‌ میشكند ...

گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org

وقتی احساس‌ میكنیم
بدبختیها بیشتر از سهم‌مان‌ است
و رنج‌ها بیشتر از
صبرمان ...


وقتی امیدها ته‌ میكشد
و
انتظارها به‌ سر نمیرسد ...


وقتی طاقتمان تمام‌ میشود
و تحمل مان‌ هیچ ...

گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org

آن‌ وقت‌ است‌ كه‌ مطمئنیم‌ به‌
تو احتیاج‌ داریم
و مطمئنیم‌ كه‌
تو
فقط‌ تویی كه‌ كمكمان‌ میكنی ...


آن‌ وقت‌ است‌ كه‌ تو را صدا میكنیم
و
تو را میخوانیم ...

گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org

آن‌ وقت‌ است‌ كه‌
تو را آه‌ میكشیم
تو را
گریه ‌میكنیم ...
و تو را
نفس میكشیم ...


وقتی تو جواب ‌میدهی،
دانه ‌دانه‌
اشکهایمان ‌را پاك‌ میكنی ...
و یكی یكی غصه‌ها را از
دلمان ‌برمیداری ...

گروه اینترنتی پرشیـن استار | www.Persian-Star.org

گره‌ تك‌تك‌ بغض‌هایمان‌ را
باز میكنی
و
دل شكسته‌مان‌ را بند میزنی ...


سنگینی ها را برمیداری
و جایش‌
سبکی میگذاری و راحتی ...


بیشتر از تلاشمان‌ خوشبختی میدهی
و بیشتر از حجم لب‌هایمان،
لبخند ...

گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.net

خواب‌هایمان‌ را تعبیر میكنی،
و دعاهایمان‌ را
مستجاب ...

گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org

آرزوهایمان‌ را
برآورده می کنی ؛

قهرها را
آشتی میدهی

و سخت‌ها را
آسان

تلخ‌ها را
شیرین میكنی

و دردها را
درمان

گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org

ناامیدی ها، همه
امید میشوند

و سیاهی‌ها
سفید سفید ...

گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org
 

سه شنبه 22 اسفند 1391برچسب:, :: 14:32 :: نويسنده : kimiA

گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.net


گروه اینترنتی پرشیـن استار | www.Persian-Star.org


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.net


گروه اینترنتی پرشیـن استـار | www.Persian-Star.org


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.net


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org


گروه اینترنتـی پرشین استار | www.Persian-Star.org


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.net


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org


گروه اینترنتی پرشیـن استـار | www.Persian-Star.net


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org


گروه اینترنتی پرشیـن استار | www.Persian-Star.org


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.net


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org


گروه اینترنتی پرشیـن استـار | www.Persian-Star.org


شنبه 19 اسفند 1391برچسب:, :: 14:25 :: نويسنده : kimiA

امروز زنگ اول ریاضی داشتیم با خانم ب جلسه ی قبل باهامون دعوا کردند و در نهایت با ادبی بهمون گفتن خفه شید لطف کردند بالاخره ما دانش اموزیم و تعبیر اصلی دانش اموز یعنی تو سری خور معلم ها  و غرغر شنو ناظم و موش ازمایشگاهی برای همه ی ازمایشات و تحقیقات پژوهشگرای بزرگ مثلا امسال کنکور داریم سال بعد نداریم همین طوری یکی در میون تا ببینیم چقدر پیشرفت بالاست دیگه بچه ها وقتی به اصطلاح طبق گفته ی اقای عیسی ابادی لنگ در هوا هستند دیگه حفظ نمی کنن می فهمن به خدا باورتون نمیشه یه سر بیایید مدرسه ی گرامی ما به جون همون ناظم های گرامی معلم پارسالمون می گفت که سر بحث شیر و لبنیات به بچه ها گفته شیر چیست ؟ یه همچین سوالیی یه سال بحث همین بوده ها دختره برداشته نوشته

شیییییییییییییییییییییییییر حیوان قوی است و بسیار مفید است اما انسان را میخورد ببینید اصلا حفظ نکرده حالا تقصیر معلمه به دانش اموز بیچاره چه ربطی دارد ؟ برداشته گفته این شیر و با اون شیر اشتباه نگیرید بیچاره مفلوک ذهنش منحرف شده مگه اصلا حفظیات اشتباهه

بگذریم بریم سر ریاضی اومد ما گفتیم دیگه نه ما رو نگاه میکنه نه هیشی حواسمون طرف اینا بود دیدیم به به مانتو خانم تا بالای زانو که چه عرض کنم تا بالای شکم بود الله اکبر اصلا کلید معلما رو ماهه ها خیلی هم خوشحال بود مثل اینکه ذوق مانتوشو داشت اشکال نداره منم بچه بودم خیلی عید و هوای عیدی و اینارو دوست داشتم کلا هر چی میگرفتم به همه نشون میدادم بگذریم زنگ گذشت با اعصاب داغون تینااااااااااا

زنگ دوم امتحان شیمی داشتیم پوستمون و کند ه اومده خیلی شیک میگه امروز امتحانتون گروهی عیدی تون یکی نیست بگه ما عیدی نخوایم کی باید ببینیم ؟برادر زاده خانم قربانی که کلاس 103 هست؟؟؟؟؟؟؟؟سر امتحان حواسم نبود داد زدم گفنم خانم اون 3 است یا 30؟ خانممون گفت چرا داد می زنی؟ میشنوم اروم بگی 30 اون وقت مبینا داد زده میگه خانم اون 30 یا 3 میگم هر کی این مطلب و میخوونه برای عیدی مبینا به ای دی من کمک نقدی بفرسته سمعک بخریم


من به مبینا میگم مبینا خوشم نمیاد شیرین اینا منو مسخره می کنن میگه نه مسخره ات نمی کنن نظری ندارم من دوسشون دارم اما وقتی اونا از من بدشون میاد دیگه من کاری ازم بر نماید

زنگ سوم امتحان گروهی داشتیم زیست بعدش خانم میگه میخوام گروه خونی هاتون و معلوم کنم کیا داوطلبن؟

میگم خانم بهداشتی ؟ میگه نه من با این سوزن ماله سه تا کلاس و معلوم کردم و سوزن هاشم استریل نیست تازه انتی کور و انتی ژن هاسم خرابه خانوم ص ما ارمغان و پریسا رفتن پریسا جیق بود که میزد ها

زنگ اخر پژوهش داشتیم من رفتم میبینم سایت درش بسته است و شما اجازه ندارید وارد بشید رفتیم تو دفتر روبروی خانم ج ناظم گرامی و معلم پرورشی تو سایت ادم کاری هم نکنه به خودش شک میکنه اون وقت ارمغان سیدی گرفته اهنگ برام بریزه برداشته داره اهنگ میریزه دیگه من چی بگم؟؟؟؟؟؟؟؟؟

تموم شد

اینم اوضاع ما تو ایران سالم که دختر و پسرا جدان تا دانشگاه که سالم بمونم

سه شنبه 15 اسفند 1391برچسب:, :: 19:33 :: نويسنده : kimiA

بچه ها رفتم تو وبلاگ دوستم گفته بود سوتی هاتون و بنویسید تو نظرات بهترین و خنده دار ترین جایزه داره خیلی باحال بود باید بگو تو این قسمت نظرات تبلیغاتی و جز سوتی تایید نمیشه سوتی بگید دور هم بخندیم

منتظرم ها

سوتی هاتون تو مدرسه خونه مهمونی و و.... همه و همه

اگه تا الانم گوش شنوا نیاز داریم من هستم

بهترین سوتی هم تو نظر سنجی انتخاب میشه

WEAREFABULOUS

im waiting every one

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

یک شنبه 6 اسفند 1391برچسب:, :: 18:57 :: نويسنده : kimiA

این روزا تنها دل خوشیمون اینکه دو هفته است دایناسورو ندیدیم

زنگ اول زبان داشتیم معلمون باحاله من انشا ننوشته بودم از در اومده میگه کیمیا من منتظرم انشای تورو بخونم

اخه اینم شانسه

انشاهامون درمورد خانم بود اسم نداشت منم ننوشته بودم

تو همین لحظه پریسا برداشته میگه نوشتی کیمیا من میگم اره میگه خداییی؟ عوضی میخواستم بزنم لهش کنم

نرگس دیگه چه پررو شده به خدا میخواستم بزنم لهش کنم

زنگ دوم با خانم اعصاب کلاس داشتیم خدایا چرا هر چی معلم ریاضی عصبی گیر ما میافته چرا؟؟؟؟؟؟؟؟؟/

اون دفعه براش بلند شدیم میگه بفرمایید انقدر اروم بود ما که میگم تو حلق معلممیم به زور شنیدیم

کسی ننشست داد میزنه بی شعو را اخلاقم که ندارید نمره انظباطی بهتون بدم دیگه من چی بگم؟

زنگ سوم مطالعات داشتیم 6 درس پرسیده نه پرسش معمولی ادم میمیره و زنده میشه متن کتاب و خورده باشی هم نمی تونی سوالاشو ج بدی مفهووووومی در حد لالیگا اون وقت کلیده رو من اون جلسه پرسید ارم من از 5 ،5 شدم جلسه بعد گفتم دیگه از من نمیپرسه اومد نشست رو میزش میگه کیمیا بیا پای تخته

شانسو دارین؟خداست

زنگ اخر زبان پارسی داشتیم امروز مشکل فراموشی نداشتیم خدااااااااااااااااااااااااروشکر الحمدالله

اونایی که امروز بی شعور بازی دراوردن:

ارمغان : سر غزال و راضیه که بحث شم نباشه دوست داره بحث کنه

شیرین : هی میگیم بابای املای زبان ندایم بازم میزنه تو سر خودش میخونه بگو خوبه کلاس زبان میزی مگه نه ما باید سر هر املا 2ماه بات کار میکردیم بازم نتیجه نمی داد

نرگس : دارم نکته باحال زبان برای ارمغان و پریسات میگنم اومده بد نگاه میکنه جای سپیده خالی بود که بگه دراوووووووومد چشات کاسه بگیر

مبینا : انشاشو انداخت جلوی من میخواسم برگردم بگم اوی من و ظیفه ندارم برگه شمارو جمع کنم دارم بهت لطف میکنم اونقت میگن چرا سر بعضیا منت میذاری

مریم : یه چیزی گفته سر کلاس درست گفته معلمه دادره مینویسه پای تخته که یعنی من منتظرم غلط نباشه یعنی خودم نمی دونم

صحرا: دوست هم سرویسیم هر وقت ما داریم مطلب علمی میگیم برای بچه های سرویسمون نمیشه خودشو نندازه وسط دخالت نکنه اه ه ه ه فقط حرفای مننو تکرار میکنه

 


دو شنبه 30 بهمن 1391برچسب:, :: 14:13 :: نويسنده : kimiA

مررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررسی

خیلی نظراتتون بهم انرژی داد  ممنون همین فقط از طریق سیستم تبادل لینک هوشمد وبلاگ من منو لینک کنید لطفاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا

یک شنبه 29 بهمن 1391برچسب:, :: 22:5 :: نويسنده : armaghan

قطره  دلش دریا میخواست...


خیلی وقت بود که به خدا گفته بود .


وهر بار خدا می گفت از قطره تا دریا راهی است طولانی از رنج  و


عشق و صبوری .


قطره عبور کرد وگذشت قطره ایستاد ومنجمد شد و روان شد و از


دست داد و به آسمان رفت و هر بار چیزی از  رنج  و عشق و


صبوری آموخت ...


روزی خدا گفت امروز روز دریا شدن است . خدا قطره را به دریا


رساند.


قطره طعم دریا را چشید .


اما روزی ... از خدا پرسید :از دریا بزرگتر هم هست؟


خدا گفت: هست.

 

قطره گفت : پس من آن بزرگترین  را بی نهایت را میخواهم .


خدا قطره را برداشت و آن را توی   درقلب آدم گذاشت و گفت اینجا

بی نهایت است ...


آدم عاشق بود و دنبال کلمه ای می گشت تا عشق را توی آن بریزد.


  اما هیچ کلمه ای توان سنگینی عشق را نداشت...


آدم همه عشقش را توی یک قطره ریخت


 و قطره از قلب عاشق عبور کرد


و از چشم عاشق چکید .


خدا گفت:


حالا تو بی نهایتی زیراعکس من در اشک عاشق است ***      

  

 

پنج شنبه 26 بهمن 1391برچسب:, :: 1:40 :: نويسنده : kimiA

امروز رفتم مدرسه زنگ اول ادبیات داشتیم با خانم ع بعد این خانم دست خودشون نیست به  خدا کمی حواس پرتی دارن یعنی ازاونم گذشته دیگه الزایمر با ما درس ادبیات و زبان پارسی دارن بعد هر دفعه قشنگ عین هر بار نمره های پرسش مارو میذارن برای درس اشتباهی بعد که کتابو باز میکنن درس بدن میگن اااااااااااااااااااااااا چرا نمیگین ادبیات دشتین نمره هارو برای زبان پارسی تون گذاشتم انگار مثلا ما لیست و میبینیم بگو ت که روبه رو ته همیشه قاطی میکنی دیگه از ما چه  توقعی ولی ما الزایمری نیستیم البته این عادت دو الی سه جلسه است کم شده یعنی رفع شده امروز ادبیات داشتیم ارمغان میگه الان دوباره نمره هارو اشتباه میذاره باصدای بلند و خجسته حالا ما هم ردیف اول روبه رو خانم نه تو حلقش به طورری که میدونیم از 32 دندون 31 داره و در نقاطی از مغز محترم مشکلاتی مثل میگرن حاد و الزایمر داره بگذریم من میگم ارمغان اروم میشنوه بعدم نه اونم میگه اره ولی متاااااااااااااااااسفانه اره دوباره اشتب شد یه دختره ای تو سرویس پریسا ایناست کمی بلف میزنه بلفم که نه دروغ میگه دروغم نه داستان سازی میکنه مخ اضافی ادم های الافی مثل مارو پیدا کرده موقعیت بهتر از این یه سری ادم بببببووووووووووووووووووووووو خر زود باور من نه ها نرگس شیرین مریم حانیه و.......از تیپش زار میزنه مذهبی در حد لالیگا میگه بیاید تولد داداشم با دوست پسراتون بگو گلابی تو میدونی دوست پسر چیه اخه خره بقیه فردا

چهار شنبه 25 بهمن 1391برچسب:, :: 21:43 :: نويسنده : armaghan

آیا میتوانید سنّ این خانم را حدس بزنید؟






واسه فهمیدن لطفا به ادامه مطلب برید....

 



ادامه مطلب ...
چهار شنبه 25 بهمن 1391برچسب:, :: 21:8 :: نويسنده : armaghan


 

 




 
 






 
salijoon.ws -  ترول هاي خنده دار




 

 

 

 

 



ادامه مطلب ...
چهار شنبه 25 بهمن 1391برچسب:, :: 14:54 :: نويسنده : armaghan

حســـادت می کنم به تو ... !

کـــه آسان ..

که آســـــــــــوده ..

فراموش میکنــــــــی اما .. ...

فرامــــــــــوش نمــــــــــی شوی ... !

 

 

 

چهار شنبه 25 بهمن 1391برچسب:, :: 14:47 :: نويسنده : armaghan

 

یاد تو مرا ب یاد تمام زندگیم می اندازد

 

حتی خواستم تمام خاطرات باهممان را از بین ببرم

 

دیدم باید زندگیم و از بین ببرم

 

معادله ی سختی شده ام این روزها

 

شب ها می شوم شاعر کتاب تنهایی

 

روز ها میشوم منتظر تنها

 

ببین چه آشوبی در من به راه انداختی...

 

ببین چه هیاهوی سکوتی اطرافم را فرا گرفته

 

چه زود عاشقانه هایت را فراموش کردی

 

من با آن ها " خواب" میشدم

 

و تو فکر کردی من " خام " شده ام

 

 فکرت درست بود..

 

خام شده ام

 من خام عشق تو شده ام

 

میدانی چرا؟؟؟؟؟

 

نه! نمیدانی ....

 

آخر داشتنش احساس میخواهد

 

 احساس " شکستن"

 

ک تو نداری

 

من خام عاشقانه هایت شده ام

 

چون با تمام وجودم تو را میپرستیدم

 

چون انتظار خیانت را از خودم داشتم

 

اما.... از تو هرگز...

 

 چون چشمانم بودی

 

خام چشمان خودم شده بودم

 

خوش به حالت خوش به حالت ک فریب مرا نخوردی

 

 ولی ب خدا قسم عشق من فریب نبود

 

راست بود

 

 راست راست....

 

تمام تلاشم را برای عاشق کردنت کردم ....

 

 اما نشدنی شدنی نیست ....

 

مرا باخود مقایسه نکن

 

من نمیخواستم تو را خام کنم

 

من سعی در عاشق کردنت داشتم

 

من فقط میخواستم تو را عاشق خود کنم

 

 چیز زیادی بود؟؟؟؟

 

آری....؟؟؟؟؟؟؟

 

ببخشید ک منه خودخواه چیز زیادی از تو خواستم

 

 واقعا شرمنده

 

 اما من فقط شرمنده ی تو نیستم این را بدان که ...

 

این روز ها سرشار از زندگیم

 

 این روز ها من شرمنده ی دلم

 

شرمنده ی احساسم

 

شرمنده ی چشمانم

 

من شرمنده ی قلبم هستم

 

میبینی چه خجالت زده ای از من ساخته ای ؟؟؟؟

 

طوری شده ام که دیگر نمیتوانم سرم را بالا بیاورم

 

 اما....

 

 تو آن طرف جاده

 

چراغ ب دست و سرافراز منتظری

 

 اما ن منتظر من

 

 منتظر رهگذری دیگر

 

و من در این طرف جاده دلم برای گول خوردن ب دست تو" تنگ" شده است

 

اما نباید از حق من گذشت

 

لطفت در حق من زیاد بود

 

 تو یک دنیا تنهایی را ب من هدیه دادی

 

 ی دلتنگی دادی ک هر شب ب سراغم می اید

 

 یک عالمه بغض داده ای ک حتی...

 

 خالی کردنشان هم سال ها طول میکشد

 

ب لطف تو من یک قلب شکسته دارم ک تکه تکه و وصله دار است

 

 این "دل"،'دل ' میشود ب نظر تو؟؟؟؟؟؟؟

 

آری ...............

 

من دیگر "دل" ندارم

 

دستت درد نکند

 

 از آن روزی ک رفتی

 

 خیلی احساس سبکی میکنم

 

 دیگر دلی ندارم ک در سینه ام سنگینی کند

 

احساس سبکی میکنم

 

 هر شب ب لطف دوری ازتو،

 

اشکانم ک سرازیر میشود کلی از بار زندگی ام کم میشود

 

تو دیگر که هستی؟؟؟؟؟

 

این همه لطف ؟؟؟؟

 

در حق من؟؟؟؟

 

 در حق منه غریبه؟؟؟

 

کار خدایی کرده ای 'مرد' !

 

آخر مگر ممکن است؟

 

یک آدم زمینی اینقدر بتواند در حق دیگری نیکی کند ممکن است.....

 

آری ممکن است.....

 

او " عشق" من بوده است

 

همه کار از دستش بر می آید

 

من دست کمش گرفته بودم

 

تو نگیر ..........................

 

 

 

  

 

دو شنبه 2 بهمن 1391برچسب:, :: 18:45 :: نويسنده : kimiA

راستی درباره ی دایناسور باید بگم که ائن جلسه گفت میخوام امتحان بگیرم اومدیم تاریخ تعیین کنیم ما هم اسگلش کردیم میگیم 29 اسفند باشه امتحان علاوه بر اینکه تعطیلی رسمی برای روز ملی شدن صنعت نفت گفت باشه بذارید تو تقویم ببینم اگه شنبه بود یکی دیگه گفت 13 فروردین خوبه ؟ فک کنید سیزده به دره اونم منظورم دایناسور میگه اگه شنبه است من حرفی ندارم ما دیگه مرده بودیم

یک شنبه 1 بهمن 1391برچسب:, :: 20:50 :: نويسنده : sepid

 

 
با یک شمع کوچک می توان هزاران شمع را روشن کرد، و با این کارعمر
 
شمع کوچک کوتاه نخواهد شد.
 
شادمانی هرگز کمنخواهد شد؛ وقتی آن را با دیگران تقسیم کنیم... 
 
 
یک شنبه 1 بهمن 1391برچسب:, :: 20:49 :: نويسنده : sepid

 

 
ﺩﺭ ﺳﻘﻮﻁ ﻫﻢ ﻣﻲ ﺗﻮاﻥ ﺯﻳﺒﺎ ﺑﻮﺩ..

اﻳﻦ ﺭا ﺁﺑﺸﺎﺭ ﻣﻲ ﮔﻔﺖ !
 
 
شنبه 30 دی 1391برچسب:, :: 16:25 :: نويسنده : kimiA

سلام از امروز میخوام هرزمان وقت داشتم خاطراتو سوتی های مدرسه مون بنویسم امروز صبح یکی از بچه ها جلوی در میگه خانم چرا شما میگردین مارو؟ناظممون میگه ما باید بگردیم بهتونم گفتیم کسی مشکلی داره بگه اصلا عوضم نمیشه اخه یکی نیست بهش بگه اولا دختره اعتراض کرد اونوقت تو برداشتی میگی کسی مشکل داره بگه بعدم وقتی میگی نمیشه عوض کرد قانونو مگه طرف مخ خر خورده بیاد خودشو باهات بد کنه بگذریم زنگ اول ریاضی داشتیم من رفتم پای تخته حالا دوباره هنگ کردم میگم اینجا می نویسم نه اون جا نه اینجا نه اون جا نه اصلا همین پایین می نویسم خلاصه نیم ساعت هی می نوشتم میگفتم نه اونجا مینویسم دیگه معلمون داشت جلو خندش و میگرفت ارمغان اینا که دیگه مرده بودا تازه نشستم میگه کجاش خنده داشت اونم چی با اعتماد به نفس بالا انگار مثلا گیج بازی به من نمیاد

(اول زنگ با ارمغان قرار گذاشتیم امروزم روز پریسا باشه هر روز تو گروه سه نفره ی ما روز یکی باشه طرف بیچاره است هر چی بگه اسکلش میکنیم کلا کل روزای هفته روز پریساست روز پنج شنبه نوبته منه جمعه هم نوبت ارمغان پریسام تا فهمید روزشه داشت دیگه میمرد بیچاره احساس شکست سر افکندگی بیپارگی بی پشتوانه ای و......کرد مام یه حرفی بزنیم تا اخرش هستیم)

زنگ تفریح با ارمغان رفتیم دستشویی عجیبه ها میگم پریسا نیومد اخه همیشه دستشویی دستامون شستیم دیگه داشتیم منجمد میشدیم امدیم کنار بخاری زنگ دومم شیمی داشتیم سر کلاس شیمی دیگه انقدر میخندیم دیگه خودمون ا معلممون خجالت می کشیدیم جلوی اون از هم میپرسیم مبینام تا عصبی میشه بلند فوش میده ما هم روم به دیوار میشیم امروز بش گفتم مبینا حفظ و کنترل اعصاب برابر است با حفظ و کنترل ابرو هممون تو فقط به خودت مسلط باش جالبه بعد همه ی سوالایی که خاننمون گفته بود از خودش میپرسیدم میگفت اخه من از دست تو چکار کنم کیمیا بعد اخرین سوال هر کاری کردم بهم نگفت منم گفتم میرم از بچه ها میپرسم گفت خب برو منم گفتم پس اگه اشتباه گفتن من پاسخگو نیستم خودتون گفتید پرروی اخه تا چه اندازه بعد شروع کرد درس دادن من داشت خوابم میگرفت از ارمغان ادامس گرفت اکالیپتوس یا نعنایی هر چه بود بوش دراومده بود خانم میومد بالای سرمون از خجالت اب میشدم مارو نگاه مردم از مدرسه فرار میکنن دوست بغل دستیشون نمی فهمه ما ادامس میخوریم تا ته کلاس میفهمن تازه شانس بیاریم کلاسای دیگه نفهمن اخه مهارت شیطونیه ما داریم خلاصه اون زنگ تموم شد من داشتم با سطل اشغالی کلاسمون بازی میکردم که دیدم پریسا قهره باهامون میگم پریسا قهری میگه اره گفت خب باش اینم دوست اینا دارن

زنگ سوم ریاضی پیشرفته با ی کار دایناسور داشتیم که هر وقت میزنیش به برق دیگه نمیشه خاموشش کرد مرده نه ببخشید پیییییییییییییییییییییییررمرده اوه نه دایناسور ای وای اثار باستانی ما همش مراقبیم نیان ببرنش موزه اخ اخ داشتیم یه مسعله حل میکردیم من و ارمغان و مهسا دعوامون شد ارمغان لم داده بود مهسا بهش میگه نیومدی خونه ی خالت من برگشتم بهش گفتم گلابی تو هم با اون هد زردت خونه خالت نیستی یه هد زرد با گل نارنجی با لباس مدرسه تصور کن ثنا پریده طرفداری کنه گند میزنه میگه من دوست مهسام اررمغانم گفت بیچاره خیلی تحمل داشته از اول دبستان با تو ساخته دیگه داشتن داد و بیداد میکردن دایناسور هم داشت برای خودش داد و بیداد میکرد و به اصطلاح توضیح میداد دیگه من ارمغان و داغون کردم خلاصه سر یه مسعله مونده بودیم فاطمه هی داد میزنه 500 500 منم گفتم ساکت شو ما داریم حل میکنیم 2 دقیقه بعد داد زدم 500 من بیام من بیام فاطمه میگه خیلی پررویی منم گفتم من اینم میخوای بخواه نمی خوای نخواه منطق و فقط حال کن

زنگ اخر هم رفتیم تو اتاق اینترنت واسه پژوهش دوستم رفته تو سایت مدل لباس معلممون خیییلی جیگره بهش گفت حلال تا عید خیلی مونده بری دنبال لباس حالا اگه کسه دیگه ای بود دهن ما رو اسفالت کرده بود

تو سرویس دوستم میگه همیشه یا خانم ها زیبان یا همسرشون من گفتم نه من ماما ن و بابام هر دو تاشوت خوشگلن گفت در این صورت بچشون عقب مونده میشه همه پوکیدن اخه هم سرویسیه ما داریم؟ داشتیم به یه چیزی میخندیدیم همین هم سرویسیم میگه باعععععع کیمیا چرا اینجوری میخندی انگار چسبیدی به شیشه فقط تصویره صدا نداره منم دیگه مردم در همون لحظه صدام وارد شد و به هر هر افتاده بودم هم تصویر هم صدا راستی داشتیم تو سرویس در مورد زن داینایور که با دایناسور های هم زمانشون مرده بود حرف میزدیم و فهمیدیم نسلشون چه طور منقرض شده خلاصه کل مطلبی که ما ید گرفتیم همین بود چگونگی منقرض شدن نسل دایناسور ها فقط اگه یکی نظر بذاره چطوری من میدونم و اون نه که ما فوق لیسانس ژنتیک مثل خواهر معلممونیم در حد شما حرف نمی زنیم نمی فهمید تخصصیه

پنج شنبه 28 دی 1391برچسب:, :: 1:8 :: نويسنده : kimiA

با سلام ,
خدا جان , حرفهایم را توی نیم ساعت باید براتان بنویسم
خودتان میبینید که برای پیدا کردن هر کدام از حرف ها روی این صفه کلید چقدر عرق میریزم
خداجان , از وقتی پسر همسایه پولدارمان به من گفت که شما یک ایمیل داری که هر روز چکش میکنید هم خوشحال شدم , هم ناراحت
خوشحال به خاطر اینکه می توانم درد دلم را بنویسم
و ناراحت از اینکه ما که توی خانه مان کامپیوتر نداریم
ما توی خانه مان دو تا اتاق داریم
یک اتاق مال آقا جان و ننه مان است
یکی هم مال من و حسن و هادی و حسین و زهرا و فاطمه و ننه بزرگ
دو تا پشتی نو داریم که اکبر آقا بزاز , خواستگار زهرا برامان آورده
یک کمد که همه چیزمان همان توست
آشپزخانه مان هم توی حیاط است و آقاجان تازه با آجر ساختتش
ما هم مجبوریم برای اینکه برای شما ایمیل بزنیم دو هفته بریم پیش رضا ترمزی کار کنیم تا بتونیم پول یک ساعت کافی نت را در بیاریم
خداجان , جان هرکی دوست دارید زود به زود ایمیل هاتان را چک کنید و جواب ما را بدهید
ما چیز زیادی نمی خواهیم
خدا جان , آقاجانمان سه هفته است هر دو تا کلیه اشان از کار افتاده و افتاده توی خانه
خیلی چیز بدیست
خداجان , ما عکس کلیه را توی کتاب زیستمان دیده ایم , اندازه لوبیاست , شکم اقاجان ما هم مثل نان بربری صاف است , برای شما که کاری ندارد ,
اگر می شود , یک دانه کلیه برایمان بفرستید ,
ما آقاجانمان را خیلی دوست داریم , خدا جان
الان بغض توی گلومان است , ولی حواسمان هست که این آدم های توی کافی نت که همه شیک و پیکن , نوشته های مارا دزدکی نخوانند ,
چون می دانم حسابی به ما می خندند و مسخره مان می کنند
خدا جان , اگر می شود یک کاری بکن این اکبر آقا بزاز بمیرد , آبجی زهرامان از اکبر آقا بدش می آید
اما ننه می گوید اگر اکبر آقا شوهر زهرامان بشود وضعمان بهتر می شود
خداجان اکبر آقا چهل سال دارد و تا حالا دو تا زنش مرده اند , آبجی زهرامان فقط سیزده سال دارد خداجان
الان نیم ساعت و هفت دقیقه است که دارم یکی یکی این حرف ها ی روی صفه کلید را پیدا می کنم
خداجان اگر پول داشتم هر روز برای شما ایمیل می زدم
خوش به حال آدم پولدارها که هم هر روز برایت ایمیل می زنند
تازه همایون پسر همسایه پولدارمان می گفت با شما چت هم کرده است .
خوش به حالش
خداجان , اگر کاری کنید که حال آقاجانمان خوب شود خیلی خوب می شود
چون قول داده اگر حالش خوب شود برود سر گذر کار پیدا کند و بعد که پول گیرش آمد یک دوش بخرد بذارد توی مستراح
خداجان , ننه بزرگ از این کار که حمام توی مستراح باشد بدش می آید ولی آقاجان می گوید حمام خانه پولدار ها هم توی مستراحشان است
خدا جان ننه بزرگ ما خیلی مواظب نجس پاکی است و گفته است هرگز به این حمام اینجوری نمی رود
ولی خداجان راستش من وقتی خیلی از حمام رفتنم می گذرد بدنم بوی بد می گیرد و همکلاسی هایم بد نگاهم می کنند
راستی خدا جان , چه خوب شد که به ما تلویزیون ندادی ,
یکبار که از جلوی مغازه رد می شدم دیدم که آدم های توی تلویزیون چه غذاهای خوشگلی می خورند ,
حتما خوشمزه هم هست , نه ؟
تا سه روز نان و ماست اصلا به دهانم مزه نمی کرد
بعضی وقتها , ننه که از رختشویی برمی گردد با خودش پلو می آورد.
خیلی خوشمزه است خداجان , ننه می گوید این برکت خداست , دستت درد نکند ,
راستی خداجان , شما هم حتما خیلی پولدارید که خانه تان را توی آسمان ساخته اید , تازه من عکس خانه ییلاقیتان را هم دیده ام
همان که روی زمین است و یک پارچه سیاه رویش کشیده اید ,
خیلی بزرگ است ها , تازه آنهمه مهمان هم دارید , حق هم دارید که روی زمین نیایید , چون پذیرایی از آنهمه آدم خیلی سخت است
ما اصلا خانه مان مهمان نمی آید , چون ما اصلا کسی را نداریم
ولی آقاجانمان می گوید اگر کسی بیاید ساعتش را می فروشد و میوه و شیرینی می خرد
ما مهمانی هم نمی رویم , چون ننه می گوید بد است یک گله آدم برود مهمانی
خدا جان وقت دارد تمام می شود , اگر بیشتر پول داشتم می ماندم و باز برایتان می نوشتم
ولی قول می دهم دو هفته دیگر که مزدم را گرفتم باز بیایم و برایتان ایمیل بفرستم
خدا جان به خاطر اینکه درسهایم خوب است از شما تشکر می کنم
تازه به خاطر اینکه ما توی خانه مان همه همدیگر را دوست داریم هم دستت را می بوسم
من می دانم که آدم های پولدار همه شان خودکشی می کنند , ولی من هیچوقت خودم را نمی کشم
تازه خداجان , من آدم هایی را می شناسم که حتی اسم کامپیوتر را نشنیدند بیچاره ها ,
شاید از آنها هم دفعه بعد برایت نوشتم
خداجان , نامه من را فقط خودت بخوان و به کسی نشان نده
صبر کن ...
آخ جان , پنجاه تومن دیگر هم دارم.
خدا جان جوابم را بده ,
فقط تو را به خدا , به خارجی برایمان ننویسید ,
چون ما زبانمان خوب نیست هنوز
آخ , راستی خدا جان یادم رفت , حسن مان دارد دنبال کار می گردد , یک کاری بی زحمت برایش جور کنید
هادی هم آبله مرغان گرفته است , اگر برایتان زحمتی نیست زودتر خوبش کنید
حسین هم وقتی ننه می رود رختشویی همش گریه می کند ,
آبجی فاطمه مان هم چشمانش ضعیف شده ولی رویش نمی شود به آقاجان بگوید , چون می گوید پول عینک خیلی زیاد است
اگر می شود چشان ابجیمان را هم خوب کنید
خب .. وقت تمام است دیگر , پدرمان در آمد
خداجان مهربان ,
اگر زیاد چیزی خواستیم معذرت می خوام , هنوز خیلی چیزها هست ولی رویمان نشد
دست مهربانتان را از دور می بوسم
راستی خدا جان , ننه بزرگ آرزو دارد برود مشهد پابوس امام رضا , یک کاری برایش بکنید بی زحمت
باز هم دست و پایتان را می بوسم
منتظر جواب و کلیه می مانم
دستتان درد نکند
بنده کوچک شما , مجید
...
خواست دکمه سند را بزند
دستش عرق کرده بود و چشمش سیاهی می رفت
یهو کامپیوتر خاموش شد
خشکش زد
-
صدایی از پشت سرش گفت :
- اون سیستم ویروسیه , نگران نباش , الان دوباره میاد بال
اسکناس های مچاله , توی عرق کف دستش خیس شد
دیگه وقتی برای دوباره نوشتن نبود
یه قطره اشک از گوشه چشمش غلطید روی گونه اش
بلند شد
پول رو داد و از کافی نت زد بیرون
توی راه خودشو دلداری می داد
- دوهفته دیگه باز میام ...
- باز میام ...

 


چهار شنبه 27 دی 1391برچسب:, :: 15:53 :: نويسنده : kimiA

داستان کوتاه نابودگر عشق

کنار خیابون ایستاده بود
تنها ، بدون چتر ،
اشاره کرد مستقیم ...
جلوی پاش ترمز کردم ،
در عقب رو باز کرد و نشست ،
آدمای تنها بهترین مسافرن برای یک راننده تنها ،
- ممنون
- خواهش می کنم ...
حواسم به برف پاک کنای ماشین بود که یکی در میون کار می کردن و قطره های بارون که درشت و محکم خودشون می کوبوندن به شیشه ماشین ،
یک لحظه کوتاه کافی بود که همه چیز منو به هم بریزه ،
و اون لحظه ، لحظه ای بود که چشم های من صورتش رو توی آینه ماشین تماشا کرد ،
نفسم حبس شد ، پام ناخودآگاه چسبید روی ترمز ،
- چیزی شده ؟
چشمامو از نگاهش دزدیدم ،
- نه .. ببخشید ،
خودش بود ، شک نکردم ، خودش بود
بعد از ده سال ، بعد از ده سال .... خودش بود .
با همون چشم های درشت آهویی ، با همون دهن کوچیک و لبهای متعجب ،
با همون دندونای سفید و درشت که موقع خندیدنش می درخشید و چشمک می زد ،
خودش بود .
نبضم تند شده بود ، عرق سردی نشست روی تنم ، دیگه حواسم به هیچ چی نبود ،
می ترسیدم دوباره نگاهش کنم ، می ترسیدم از تلاقی نگاهم با نگاهش بعد از ده سال ندیدن هم ،
دستام و پاهام دیگه به حال خودشون نبودن ،
برف پاک کنا اصلا کار نمی کردن ، بارون بود و بارون ،
پرسید :
- مسیرتون کجاست ؟
گلوم خشک شده بود ،
سعی کردم چیزی بگم اما نمی شد ، با دست اشاره کردم .. مستقیم .
گفت : من میرم خیابون بهار ، مسیرتون می خوره ؟
به آینه نگاه نکردم ، سرمو تکون دادم ،
صدای خودش بود ، صدای قشنگ خودش بود ،
قطره اشکم چکید ، چکید و چکید ، گرم بود ، داغ بود ، حکایت از یک داستان پرغصه داشت ،
به چشمام جراءت دادم ،
از پشت پرده اشک دوباره دیدمش ، داشت خیابونو نگاه میکرد ،
دهن کوچولوش مثل اون موقع ها نیمه باز بود ، به تعبیر من ، با حالت متعجبانه ،
چشماش مثل چشم بچه ها پر از سئوال ،
سرعت ماشینو کم کردم ، بغض بد جور توی گلوم می تپید ،
روسریش ، مثل همیشه که حواسش نبود ، سر خورد بود روی سرشو موهای مشکیش آشفته و شونه نشده روی پیشونیش رها بود ،
خاطره ها ، مثل سکانس های یک فیلم با دور تند ، از جلو چشمام عبور می کرد ،
به خدا خودش بود ،
به چشمای خودم نگاه کردم ، سرخ بود و خیس ،
خدا کنه منو نشناسه ، اگه بشناسم چی میشه ، آخه اینجا چیکار می کنه ؟ !
یعنی تنهاست ؟ ازدواج نکرده ؟ ازدواج کرده ؟ طلاق گرفته ؟ بچه نداره ؟ خدای من ... خدای من ....
با لبش بازی می کرد ، مثل اونوقتا ، که من مدام بهش می گفتم ، اینقده پوست لبتو نکن دختر ، حیف این لبای قشنگت نیست ؟
و اون ، با همون شیطنت خاص خودش ، می خندید ، لج می کرد ،
به یک زن سی و هفت ساله نمی خورد ، توی چشم من ، همون دختر بیست و هفت ساله بود ، با همون بچه گیای خودش ، با همون خوشگلیای خودش ....
زمان به سرعت می گذشت ، قطره های اشک من انگار پایان نداشت ، بارون هم لجباز تر از همیشه ،
پشت چراغ قرمز ترمز کردم ،
به ساعتش نگاه کرد ،
روسریشو مرتب کرد ، به ناخناش نگاه کردم ، انگار هنوزم مراقب ناخناش نیست ، دلم می خواست فریاد بکشم ، بغض داشت خفم می کرد ، کاش میشد از ماشین بزنم بیرون و تموم خیابون رو زیر بارون بدوم و داد بزنم ، قطره های عرق از روی پیشونیم میچکید توی چشمام و با قطره های اشک قاطی میشد و می ریخت روی لباسم ، زیر بارون نرفته بودم اما .. خیس بودم، خیس ِ خیس ...
چیکار باید می کردم ، بهش بگم ؟ بهش بگم منم کی ام ؟ برگردم و توی چشاش نگاه کنم ؟ دستامو بذارم روی گونه هاش ؟ می دونستم که منو خیلی زود میشناسه ، مگه میشه منو نشناسه ،
نه .. اینکارو نمی تونم بکنم ، می ترسم ، همیشه این ترس لعنتی کارا رو خراب می کرد ،
توی این ده سال لحظه به لحظه توی زندگیم بود و ... نبود ،
بود ، توی هر چیزی که اندک شباهتی بهش داشت ،
بود ، پر رنگ تر از خود اون چیز ، زیباتر از خود اون چیز ،
تنهاییم با جستجوی اون دیگه تنهایی نبود ، یه جور شیدایی بود ،
خل بودم دیگه ،
نرسیدم بهش تا همیشه دنبالش باشم ،
عاشقی کنم براش ،
میگفت : بهت نیاز دارم ...
ساکت می موندم ،
میگفت : بیا پیشم ،
میگفتم : میام ...
اما نرفتم ،
زمان برای من کند میگذشت و برای اون تند تر از همیشه ،
دلم می خواست بسوزم ،
شاید یه جور خود آزاری که البته بیشتر باعث آزار اون شد ،
قصه عشق من افسانه شد و معشوق من ، از دستم پرید ،
مثل پرنده کوچکی که دلش تاب سکوت درخت رو نداشت .
صدای بوق ماشین پشت سر، منو به خودم آورد ، چراغ سبز شده بود ،
آهسته حرکت کردم ، چشام چسبید روی آینه ، حریصانه نگاهش کردم ، حریصانه و بی تاب ،
چرا این اشکای لعنتی بس نمی کنن ،
آخه یه مرد چهل ساله که نباید اینقدر احساساتی باشه ،
یاد شبی افتادم که برای بدرقه من تا فرودگاه اومد ،
هردوروی صندلی عقب تاکسی نشسته بودیم ،
و اون تمام مسیر بهم نگاه می کرد ، اشک میریخت و با همون لبای قشنگ نیمه بازش ، چشم در چشم ، نگاهم می کرد ،
تا حالا اینقدر مهربونی رو یکجا توی هیچ چشمی ندیده بودم ،
چشماش عاشقانه و مادرانه ، با چشم های من مهربون بود .
شقیقه هام می سوخت ، احساس می کردم هر لحظه ممکنه سکته کنم ، قلبم عجیب تند می زد ، تند تر از همیشه ، تند تر از تمام مدتی که توی این ده سال می زد ،
- همینجا پیاد میشم .
پام چسبید روی ترمز ، چشمامو بستم ،
- بفرمایین ...
دستشو آورده بود جلو ، توی دستش یک هزار تومنی بود و یک حلقه دور انگشتش ، قلبم ایستاد ،
با همه انرژیم سعی کردم حرفی بزنم ..
- لازم نیست ..
- نه خواهش می کنم ...
پولو گذاشت روی صندلی جلو ... صدای باز شدن در اومد
و بعد .. بسته شدنش .
خشکم زده بود ، حتی نمی تونستم سرمو تکون بدم .
برای چند لحظه همونطور موندم ،
یکدفه به خودم اومدمو و درماشینو باز کردم ،
تصمیم خودم گرفته بود برای صدا کردنش ،
برای فریاد کردنش ،
برای ترکوندن همه بغضم توی این ده سال ،
دیدمش ... چند قدم مونده بود تا برسه به مردی که با چتر باز منتظرش بود ، و ... دختربچه ای که زیر چتر ایستاده بود .
صدا توی گلوم شکست ...
اسمش گره خورد با بغضم و ترکید .
قطره های سرد بارون و اشکهای تلخ و داغم با هم قاطی شد .
رفت ، رفتند توی خیابون بهار ، سه نفری ، زیر چتر باز ...
دختر کوچولو دستشو گرفته بود ، صدای خنده شون از دور می اومد ...
سر خوردم روی زمین خیس ،
صدای هق هق خودم بود که صدای خنده شون رو از توی گوشم پاک کرد ...
مثل بچه ها زار زدم .. زار زدم ...
منو بارون .. ، زار زدیم ،
اونقدر زار زدم تا سه نفریشون مثل نقطه شدن ،
به زحمت خودمو کشوندم توی ماشین ،
بوی عطرش ماشینو پر کرده بود ،
هزار تومنی رو از روی صندلی جلو برداشتم و بو کردم ...
بوی عطر خودش بود ، بوی تنش ، بوی دستش ،
بعد از ده سال ، دوباره از دستش دادم ، اینبار پررنگ تر ، دردناک تر ، برای همیشه تر.
خل بودم دیگه ..
یعنی این نقطهء پایان بود برای عشق من ؟
نه ..
عاشق تر شده بودم
عاشق تر و دیوانه تر ... چه کردی با من تو ... چه کردی ...
بارون لجبازانه تر می بارید
خیابان بهار ، آبی بود .
آبی تر از همیشه ...


سه شنبه 26 دی 1391برچسب:, :: 16:17 :: نويسنده : kimiA

زهرا و حریای عزیزم و سپیده جووونم منم دلم برای همتون تنگ شده مرسی از اظهار لطفتون متشکرم اما پگاه جان از شما ناراحتم بسی بسیار راستی سپیدهrole play چطوری بود؟

شنبه 23 دی 1391برچسب:, :: 22:40 :: نويسنده : sepid

 امروز خیلی خسته بودم...

از طرفی فردا امتحان دارم ...

پس فردا هم امتحان زبان آموزشگاه رو دارم...

خیلی بابتش نگران بودم.

در کمال نا امیدی یه دفعه این مطلب رو دیدم:

نگران فردایت نباش...

خدای دیروز و امروزت فردا هم هست...

خوشبختی یعنی نگاه خدا...

تاحالا چیزی اینقدر به موقع به دستم نرسیده بود

به این میگن انرزی مثبت

خدایا...

شکرت.

پنج شنبه 21 دی 1391برچسب:, :: 15:51 :: نويسنده : kimiA

چند روز پیش نشسته بودم داشتم اهنگ گوش میکردم نشسته که روی تختم خوابیده بودم ساعت دو نصفه شب بود انقدر بچه های کلاس زبان نیم ساعت اخر درباره ی جن و .... حرف زدن دست و پاهام میلرزید  مامانم اینا تو اتاقشون بودن همچنین کیانا خلاصه گوشیم به زحمت برداشتم از زور ترس و اهنگ گذاشتم البته با هنسفری همه اهنگ ها رو گوش میکردم دیگه جراعت نداشتم دست به گوشیم بزنم چون چند دقیقه صداش نمیومد  میترسیدم هر اهنگی که میومد یه خاطره ای برام زنده میکرد مثلا اهنگ هفت سین خالی از یه سین دیوان حافظ تو بغل تا که تو از راه نرسی نه شعر میخونم نه غزل تو باید از راه برسی به مرز و بوم این دیار تا از حضورت حس کنم رسیده عطر نو بهار .... یاد اردوی تهران افتادم وای خدایا با سپیده روز 15 فروردین کلی به ذهنمون فشار اوردیم تا یادمون بیاد چی بود تو اردو ریحانه ریختش توی گوشیهامون منو سپید داشتیم اهنگ میگوشیدیم که خواهر سپید زنگ زد اهنگ بعدیش همه میگن که تو رفتی همه میگن که تو نیسیتی یاد پگاه وسپید و زهرا و شاید باورتون نشه غزال افتادم یادم اومد که هر وقت از دست هر کس ناراحت میشدم با اون حرف میزدم و غزال هم کاملا منو اروم میکرد و راهنماییم میکرد وای خیلی دوسش داشتم و دارم اهنگ اکادمی گوگوش و که شنیدم رو به این اسار تردید و سکوت یاد غزاله نراقی افتادم و خاطرات شیطونیا ی دوممون و یادم افتاد که گفتم هیچ یاسمین و سر این نمی بخشم اما بخشیدمش چون که باعث شده بود من دوستیای زیبا تری مثل سپیده وپگاه و زهرا تجربه کنم اهنگ میم مثل مادر هم که همه میدونید یاد خاطرات بچگونه ی اون موقع هممون افتادم لذت بخشه فک کنم مطلب الانم دقیقا داره اسم وبلاگمو یعنی خاطرات گمشده رو نشون میده اینم سپید اولای سال تو ذفترم نوشت برای همتون اشناست قول میدم  بی توو مهتاب شبی باز از ان کوچه گذشتم

همه تن چشم شدم خیره به دنبال تو گشتم  

شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم

شدم ان عاشق دیوانه که بودم

در نهانخانه ی جانم گل یاد تو درخشید

باغ صد خاطره خندید

عطر صد خاطره پیچید

یادم امد که شبی با هم از ان کوچه گذشتیم

پر گشودیم و در ان خلوت دل خاسته گشتیم

ساعتی بر لب ان جون نشستیم

تو همه راز جهان ریخته در چشم سیاهت

من همه محو تماشای نگاهت

اسمان صاف و شب ارام

بخت خندان و زمان رام

الان دیگه دوست واقعی  ندارم و تنهای تنهام با خاطرات اونا

چهار شنبه 20 دی 1391برچسب:, :: 11:17 :: نويسنده : kimiA

سرباز وطن

ورس۱:

خودتو بده به دست تکستم
یه لحظه بگذر
از فکر و ذکر و مشغله
و برو به سمت حسم
سر تکون بده حالا با بیت اوزی
یه کم برو تو حس و حال و فاز و ریتم موزیک
که درد ورق قلم هدف همش ربط خاصی
دارن به اوج و رشد پیشرفت رپ فارسی
من و تو باید تا ته تو صحنه وایستیم
میدونم اینو تو هم موافق با حرف یاسی
من میخوام تو مخ برم یه کمی هرج و مرج کنم
و درد و رنجو من به سبک رپ ترجمش کنم
و درس و مشق من نوشتن است از تو از خودم
تو پس بذار که رپ کنم از عمق درد مردمم
خوب؟؟؟
میدونی من مصر رو گفته های پیشم
دشمنای ما دلیل افت ما نمیشن
خفته های دیشب حالا بیدار ترینن
همه در ها قفل بود من از دیوار پریدم
هم خوان:

ببین دستم این قصه ها رو مینویسه میگه
با یه خودکار که عین تیغ تیزه اینه
که مینویسه دیگه از کینه ای که پیره
ولی به سمت پیشرفت سینه خیز میره

صدامو داری؟ یاس مینویسه میگه
هی با خودکاری عین تیغ تیزه اینه
که مینویسه دیگه از کینه ای که پیره
هی به سمت پیشرفت سینه خیز میره

ورس۲:

رحمت به اون کسی که پشتمه تو بشمار
لعنت به اون کسی که دشمنه تو بشمار
رپ نردبون رشدمه تو چشمام
و مقصد که توی مشتمه به اجبار
و هستم تو شوک روز های قدیمو
ولی هنوزم میکنم شکر اوستای کریمو
هنوز کلمه ها رو مینویسم با صداقت چون
یه لحظه واستا بینم انگار صدا قطع شد
...OZ ? !!! What The F...
مهم نیست بدون بیت میریم من و تو
ببین٬ تو وقتی پایه باشی واسه پای من
بیت زود خودشو میرسونه با صدای من
ما بچه های زیرزمینی
زجه ها رو میزنیم
و حرف ما رو میشنوی
ما تک ستاره میشویم
تو سبک برتر من تخته کردم
در ها رو حتی سقف رو کندم تا صدر جدول
بشینم
بشینم کنارت
بچینم ستاره
من میدم ادامه
و اینم صدامه
که میرقصه با تو
قلم میلغزه تا صبح
آره این درس ما شد
پس تو این لحظه پاشو
واسه جنگ به دنبال حسّ و حال نگرد
چون که اون که برد هیچ وقت استخاره نکرد
توی حال و سال خوبی مثل سال ۹۰
همه دستا میره بالا به افتخار وطن

هم خوان:

ببین دستم این قصه ها رو مینویسه میگه
با یه خودکار که عین تیغ تیزه اینه
که مینویسه دیگه از کینه ای که پیره
ولی به سمت پیشرفت سینه خیز میره

صدامو داری؟ یاس مینویسه میگه
هی با خودکاری عین تیغ تیزه اینه
که مینویسه دیگه از کینه ای که پیره
هی به سمت پیشرفت سینه خیز میره

ورس۳:

پشتکار من رشد کار من
تو پشتیبان من خوش به حال من
ما گشنه های حرف مرده کشته های رپ
با کلمه هایی گرون تر از بشکه های نفت
ت بده
تا ته تو تحریم و تحت تعقیب
ب بده
با بد ترین بلا ها باس بجنگیم
میم بده
ما مست و منگیم مثل مرگ مغزی
ر به ر
قلم به دستیم قسم به نسلی
که پا به پاشون روز هایی که سوخت دادیم
از جنس همیم همدیگرو دوست داریم
عرقته به رنگ پرچمت به سرزمینت
که قرمزه سپید و سبزه منم از صمیم
قلبم هستم تا توی دنیا صدام بپیچه
یاس تو اوج درد همینجا ادامه میده
ایران مهم نیست به دست کی اداره میشه
آدم همیشه تو محدودیت ها ستاره میشه

هم خوان:

ببین دستم این قصه ها رو مینویسه میگه
با یه خودکار که عین تیغ تیزه اینه
که مینویسه دیگه از کینه ای که پیره
ولی به سمت پیشرفت سینه خیز میره

صدامو داری؟ یاس مینویسه میگه
هه با خودکاری عین تیغ تیزه اینه
که مینویسه دیگه از کینه ای که پیره
هه به سمت پیشرفت سینه خیز میره

 


یا ... یا ... هه

 


او زی ... یا

 


یاس یاس

 


دستا میره بالا پایین

 


یا ... یاس


چهار شنبه 20 دی 1391برچسب:, :: 10:52 :: نويسنده : kimiA


مردم ایـران از دریـچه دوربیـن یک توریـست آمریکایی


تصاویری که مشاهده می کنید، حاصل کار "براندون" عکاس و گردشگر آمریکایی است که پس از سفرش به ایران منتشر کرده است. او در وبلاگش از مردم ایران، مردمی صمیمی و مهمان نواز نام برده است. او که سفر را بزرگترین عامل برای تفاهم بین فرهنگ ها میداند، متذکر شده روایت مهمان نوازی و پایبندی به فرهنگ اصیل و شایسته مردم ایران از جمله ارمغان‌هایی است که هیچگاه از یاد نخواهد برد. او در طول اقامت دو هفته ای اش در ایران به تهران، اصفهان، شیراز، مرودشت در استان فارس حتی شهرستان سپیدان و همینطور روستای تاریخی ابیانه در نزدیکی نطنز سفر کرده که تصاویر زیر تماما مربوط به بازدید او از این مناطق در ایران است.



 لطفا تا باز شدن كامل عكسها شكیبا باشید
در صورتیکه عکسها قابل نمایش نیست، در بالای ایمیل بر روی گزینه Show Images یا Display images below کلیک کنید

گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.net


گروه اینترنتی پرشیـن استار | www.Persian-Star.org


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.net


گروه اینترنتی پرشیـن استـار | www.Persian-Star.org


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.net


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org


گروه اینترنتـی پرشین استار | www.Persian-Star.org


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.net


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org


گروه اینترنتی پرشیـن استـار | www.Persian-Star.net


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org


گروه اینترنتی پرشیـن استار | www.Persian-Star.org


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.net


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org


گروه اینترنتی پرشیـن استـار | www.Persian-Star.org


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.net


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org


گروه اینترنتی پرشیـن استـار | www.Persian-Star.net


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org

سه شنبه 12 دی 1391برچسب:, :: 18:37 :: نويسنده : sepid

 ﻫﺮ ﻭﻗﺖ ﺑﻪ ﺑﻦ ﺑﺴﺖ ﺭﺳﻴﺪﻡ ﻣﻂﻤﻦ ﺑﻮﺩﻡ ﺧﺪا ﭘﺸﺖ ﺩﻳﻮاﺭ ﻣﻨﺘﻆﺮ ﻣﻦ اﺳﺖ

سه شنبه 12 دی 1391برچسب:, :: 18:34 :: نويسنده : sepid

 



 

 

 محال است انسان بدون آنکه ابتدا فکری در سر داشته باشد دارای احساسی باشد.

 

 

رفتارهای شما ناشی از احساسهای شما و احساس های شما به نوبه خود ناشی از افکار
 
 

 

 
 
شماست و لذا آنچه را که باید تغییر دهیم "افکار" ماست و نه رفتارهای ما.

 

 

 
 
 
 
"دکتر وین دایر"

 

سه شنبه 12 دی 1391برچسب:, :: 18:32 :: نويسنده : sepid

 HAPPY CHRISTMAS

HAPPY CHRISTMAS

HAPPY CHRISTMAS

HAPPY CHRISTMAS

          

 

یک شنبه 3 دی 1391برچسب:, :: 23:17 :: نويسنده : kimiA




















دو شنبه 27 آذر 1391برچسب:, :: 23:15 :: نويسنده : sepid

 

جوان ترین پرفوسر دنیا آلیا صبور 19 سال داره و توی دانشگاه نیویورک تدریس می کنه.او رتبه ی اولین و جوان ترین نابغه و پرفوسر زن را کسب کرده است.

به افتخار دختر ایرانی آلیا صبور...

چهار شنبه 22 آذر 1391برچسب:, :: 13:29 :: نويسنده : kimiA


جـغرافیـای کشور مستـقلی بنام قـلـب

گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org

قلب کشور بزرگ مستقلی است در طرف چپ قارّه سینه انسان !

قلب، محدود است از طرف شمال به دریای محبّت و از طرف جنوب به کشور غم، از طرف مشرق به دریاچه دوستی و از طرف مغرب به صحرای عاطفه !

پایتخت قلب، "عشق آباد" است که شهری است بزرگ، پرجمعیت و آباد !

ایالات عمده آن چهار است: محبّت، نفرت، احساس و امیال !

شهرهای بزرگ و مهمّ قلب عبارتند از : مودّت، خصومت، یأس، هوس، بغض و حسد !

دماغه امید در دریای محبت، پیشرفتگی خاص پیدا کرده است !

جزایر شوخی و جفا از متعلّقات این کشور است !

رودهای بزرگ و پرآبی چون شادی و اندوه، بیشتر سرزمینهای این کشور پهناور را مشروب میسازند !

از کوههای مهم آن می توان: معرفت، نیکی، بدی و احسان را نام برد. قله مرتفع: گذشت و ایثار از تمام نقاط کشور قابل رؤیت است. در جای جای این کوههای سر به فلک کشیده، غارهایی به نام اسرار وجود دارد که تاکنون پای کسی به عمق و انتهای آن نرسیده است !

نظام اقتصادی این کشور از تبادل و تهاتر عهد و پیمان و درستی و نادرستی تأمین می گردد !

قسمت عمده سرزمینهای شمال و شرق این کشور را جنگلهای انبوه تزویر و شک و تردید پوشانیده است !

میزان بارندگی در شهرهای جنوبی و غربی به ویژه در دشتهای اندوه و درد بیشتر از سایر نقاط است !

بیشتر ساکنان این شهرها اغلب درخت دوستی می کارند و میوه آرزو برداشت می کنند !

مردم این سرزمین معمولا از راه کیفر و پاداش امرار معاش میکنند !

تفرجگاههای بسیاری تحت عنوان صفا و وفا در نقاط مختلف بیشتر شهرهای قلب ساخته شده که در واقع سرمایه معنوی و جاذبه های توریستی آن را تشکیل می دهند !

نقاط ناشناخته و مجهول بسیاری در گوشه و کنار این کشور پهناور و کهنسال وجود دارد که تاکنون نامکشوف و غیر قابل دسترس باقی مانده و دانشمندان قلب شناس، شب و روز سرگرم مطالعه در مورد این موضوع می باشند !

این کشور کاملا در منطقه زلزله خیز واقع شده و گسل های بزرگ و وحشتناکی در سراسر این کشور موجب تکانها و لرزشهای سهمگین می شوند که هستی مردم را هر آن تهدید می کند !

می توان گفت که سرزمین قلب دائماً در حال تکان خوردن و حرکت است و در شبانه روز لحظه ای آرام و قرار ندارد. البته وجود چندین کوه آتشفشان فعّال به نامهای: احساسات و عواطف و کینه و انتقام، ترس و هراس سکنه شهرهای این کشور زلزله خیز را چند برابر کرده است و آتش و دود و خاکستر پیوسته از آنها متصاعد است !

چنانکه گذشته، قلب کشور ناشناخته و نامکشوفی است که بیشتر نقاط آن بکر و دست نیافتنی باقی مانده است. امید می رود که بشر روزی بتواند به اعماق جنگلهای متراکم و غارهای تاریک و گوشه و کنارهای مجهول آن دست پیدا کند !


به امید آن روز !


اندکی صبر کنید تا بتپد ...

گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org


ب

گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.orgگروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.orgگروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org

چهار شنبه 22 آذر 1391برچسب:, :: 13:27 :: نويسنده : kimiA


حـال و هـوای کـاخ سفیـد در آستـانه کریـسمس


شمارش معکوس آغاز سال میلادی 2013 در حال انجام است که در این رابطه کشورهای غربی و اروپایی استقبال از سال جدید را در صدر برنامه های خود دارند. کاخ سفید در واشنگتن هم به نوبه خود در آستانه سال نو و فصل تعطیلات، رنگ و بوی کریسمس به خود گرفته بطوریکه گوشه هایی از حال و هوای آن را در تصاویر زیر می بینید.



 لطفا تا باز شدن كامل عكسها شكیبا باشید

گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.net


گروه اینترنتی پرشیـن استار | www.Persian-Star.org


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.net


گروه اینترنتی پرشیـن استـار | www.Persian-Star.org


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.net


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org


گروه اینترنتـی پرشین استار | www.Persian-Star.org


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.net


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org


گروه اینترنتی پرشیـن استـار | www.Persian-Star.net


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org

پيوندها



نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 67
بازدید دیروز : 14
بازدید هفته : 83
بازدید ماه : 92
بازدید کل : 153471
تعداد مطالب : 344
تعداد نظرات : 619
تعداد آنلاین : 1



Alternative content




برای نمایش تصاویر گالری كلیك كنید


دریافت كد گالری عكس در وب

 دریافت همین آهنگ

جاوا اسكریپت

hi شکل موس -->
چت روم
code --> تماس با ما
داستان روزانه

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وبلاگ:

برای ثبت نام در خبرنامه ایمیل خود را وارد نمایید



قالب وبلاگ
گالری عکس
دریافت همین آهنگ