lost memories
من کیمیام یه دختر 16 ساله و دوستای صمیمیم پگاه و سپید و پریساو راضیه ان
دو شنبه 30 بهمن 1391برچسب:, :: 14:13 :: نويسنده : kimiA

مررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررسی

خیلی نظراتتون بهم انرژی داد  ممنون همین فقط از طریق سیستم تبادل لینک هوشمد وبلاگ من منو لینک کنید لطفاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا

یک شنبه 29 بهمن 1391برچسب:, :: 22:5 :: نويسنده : armaghan

قطره  دلش دریا میخواست...


خیلی وقت بود که به خدا گفته بود .


وهر بار خدا می گفت از قطره تا دریا راهی است طولانی از رنج  و


عشق و صبوری .


قطره عبور کرد وگذشت قطره ایستاد ومنجمد شد و روان شد و از


دست داد و به آسمان رفت و هر بار چیزی از  رنج  و عشق و


صبوری آموخت ...


روزی خدا گفت امروز روز دریا شدن است . خدا قطره را به دریا


رساند.


قطره طعم دریا را چشید .


اما روزی ... از خدا پرسید :از دریا بزرگتر هم هست؟


خدا گفت: هست.

 

قطره گفت : پس من آن بزرگترین  را بی نهایت را میخواهم .


خدا قطره را برداشت و آن را توی   درقلب آدم گذاشت و گفت اینجا

بی نهایت است ...


آدم عاشق بود و دنبال کلمه ای می گشت تا عشق را توی آن بریزد.


  اما هیچ کلمه ای توان سنگینی عشق را نداشت...


آدم همه عشقش را توی یک قطره ریخت


 و قطره از قلب عاشق عبور کرد


و از چشم عاشق چکید .


خدا گفت:


حالا تو بی نهایتی زیراعکس من در اشک عاشق است ***      

  

 

پنج شنبه 26 بهمن 1391برچسب:, :: 1:40 :: نويسنده : kimiA

امروز رفتم مدرسه زنگ اول ادبیات داشتیم با خانم ع بعد این خانم دست خودشون نیست به  خدا کمی حواس پرتی دارن یعنی ازاونم گذشته دیگه الزایمر با ما درس ادبیات و زبان پارسی دارن بعد هر دفعه قشنگ عین هر بار نمره های پرسش مارو میذارن برای درس اشتباهی بعد که کتابو باز میکنن درس بدن میگن اااااااااااااااااااااااا چرا نمیگین ادبیات دشتین نمره هارو برای زبان پارسی تون گذاشتم انگار مثلا ما لیست و میبینیم بگو ت که روبه رو ته همیشه قاطی میکنی دیگه از ما چه  توقعی ولی ما الزایمری نیستیم البته این عادت دو الی سه جلسه است کم شده یعنی رفع شده امروز ادبیات داشتیم ارمغان میگه الان دوباره نمره هارو اشتباه میذاره باصدای بلند و خجسته حالا ما هم ردیف اول روبه رو خانم نه تو حلقش به طورری که میدونیم از 32 دندون 31 داره و در نقاطی از مغز محترم مشکلاتی مثل میگرن حاد و الزایمر داره بگذریم من میگم ارمغان اروم میشنوه بعدم نه اونم میگه اره ولی متاااااااااااااااااسفانه اره دوباره اشتب شد یه دختره ای تو سرویس پریسا ایناست کمی بلف میزنه بلفم که نه دروغ میگه دروغم نه داستان سازی میکنه مخ اضافی ادم های الافی مثل مارو پیدا کرده موقعیت بهتر از این یه سری ادم بببببووووووووووووووووووووووو خر زود باور من نه ها نرگس شیرین مریم حانیه و.......از تیپش زار میزنه مذهبی در حد لالیگا میگه بیاید تولد داداشم با دوست پسراتون بگو گلابی تو میدونی دوست پسر چیه اخه خره بقیه فردا

چهار شنبه 25 بهمن 1391برچسب:, :: 21:43 :: نويسنده : armaghan

آیا میتوانید سنّ این خانم را حدس بزنید؟






واسه فهمیدن لطفا به ادامه مطلب برید....

 



ادامه مطلب ...
چهار شنبه 25 بهمن 1391برچسب:, :: 21:8 :: نويسنده : armaghan


 

 




 
 






 
salijoon.ws -  ترول هاي خنده دار




 

 

 

 

 



ادامه مطلب ...
چهار شنبه 25 بهمن 1391برچسب:, :: 14:54 :: نويسنده : armaghan

حســـادت می کنم به تو ... !

کـــه آسان ..

که آســـــــــــوده ..

فراموش میکنــــــــی اما .. ...

فرامــــــــــوش نمــــــــــی شوی ... !

 

 

 

چهار شنبه 25 بهمن 1391برچسب:, :: 14:47 :: نويسنده : armaghan

 

یاد تو مرا ب یاد تمام زندگیم می اندازد

 

حتی خواستم تمام خاطرات باهممان را از بین ببرم

 

دیدم باید زندگیم و از بین ببرم

 

معادله ی سختی شده ام این روزها

 

شب ها می شوم شاعر کتاب تنهایی

 

روز ها میشوم منتظر تنها

 

ببین چه آشوبی در من به راه انداختی...

 

ببین چه هیاهوی سکوتی اطرافم را فرا گرفته

 

چه زود عاشقانه هایت را فراموش کردی

 

من با آن ها " خواب" میشدم

 

و تو فکر کردی من " خام " شده ام

 

 فکرت درست بود..

 

خام شده ام

 من خام عشق تو شده ام

 

میدانی چرا؟؟؟؟؟

 

نه! نمیدانی ....

 

آخر داشتنش احساس میخواهد

 

 احساس " شکستن"

 

ک تو نداری

 

من خام عاشقانه هایت شده ام

 

چون با تمام وجودم تو را میپرستیدم

 

چون انتظار خیانت را از خودم داشتم

 

اما.... از تو هرگز...

 

 چون چشمانم بودی

 

خام چشمان خودم شده بودم

 

خوش به حالت خوش به حالت ک فریب مرا نخوردی

 

 ولی ب خدا قسم عشق من فریب نبود

 

راست بود

 

 راست راست....

 

تمام تلاشم را برای عاشق کردنت کردم ....

 

 اما نشدنی شدنی نیست ....

 

مرا باخود مقایسه نکن

 

من نمیخواستم تو را خام کنم

 

من سعی در عاشق کردنت داشتم

 

من فقط میخواستم تو را عاشق خود کنم

 

 چیز زیادی بود؟؟؟؟

 

آری....؟؟؟؟؟؟؟

 

ببخشید ک منه خودخواه چیز زیادی از تو خواستم

 

 واقعا شرمنده

 

 اما من فقط شرمنده ی تو نیستم این را بدان که ...

 

این روز ها سرشار از زندگیم

 

 این روز ها من شرمنده ی دلم

 

شرمنده ی احساسم

 

شرمنده ی چشمانم

 

من شرمنده ی قلبم هستم

 

میبینی چه خجالت زده ای از من ساخته ای ؟؟؟؟

 

طوری شده ام که دیگر نمیتوانم سرم را بالا بیاورم

 

 اما....

 

 تو آن طرف جاده

 

چراغ ب دست و سرافراز منتظری

 

 اما ن منتظر من

 

 منتظر رهگذری دیگر

 

و من در این طرف جاده دلم برای گول خوردن ب دست تو" تنگ" شده است

 

اما نباید از حق من گذشت

 

لطفت در حق من زیاد بود

 

 تو یک دنیا تنهایی را ب من هدیه دادی

 

 ی دلتنگی دادی ک هر شب ب سراغم می اید

 

 یک عالمه بغض داده ای ک حتی...

 

 خالی کردنشان هم سال ها طول میکشد

 

ب لطف تو من یک قلب شکسته دارم ک تکه تکه و وصله دار است

 

 این "دل"،'دل ' میشود ب نظر تو؟؟؟؟؟؟؟

 

آری ...............

 

من دیگر "دل" ندارم

 

دستت درد نکند

 

 از آن روزی ک رفتی

 

 خیلی احساس سبکی میکنم

 

 دیگر دلی ندارم ک در سینه ام سنگینی کند

 

احساس سبکی میکنم

 

 هر شب ب لطف دوری ازتو،

 

اشکانم ک سرازیر میشود کلی از بار زندگی ام کم میشود

 

تو دیگر که هستی؟؟؟؟؟

 

این همه لطف ؟؟؟؟

 

در حق من؟؟؟؟

 

 در حق منه غریبه؟؟؟

 

کار خدایی کرده ای 'مرد' !

 

آخر مگر ممکن است؟

 

یک آدم زمینی اینقدر بتواند در حق دیگری نیکی کند ممکن است.....

 

آری ممکن است.....

 

او " عشق" من بوده است

 

همه کار از دستش بر می آید

 

من دست کمش گرفته بودم

 

تو نگیر ..........................

 

 

 

  

 

دو شنبه 2 بهمن 1391برچسب:, :: 18:45 :: نويسنده : kimiA

راستی درباره ی دایناسور باید بگم که ائن جلسه گفت میخوام امتحان بگیرم اومدیم تاریخ تعیین کنیم ما هم اسگلش کردیم میگیم 29 اسفند باشه امتحان علاوه بر اینکه تعطیلی رسمی برای روز ملی شدن صنعت نفت گفت باشه بذارید تو تقویم ببینم اگه شنبه بود یکی دیگه گفت 13 فروردین خوبه ؟ فک کنید سیزده به دره اونم منظورم دایناسور میگه اگه شنبه است من حرفی ندارم ما دیگه مرده بودیم

یک شنبه 1 بهمن 1391برچسب:, :: 20:50 :: نويسنده : sepid

 

 
با یک شمع کوچک می توان هزاران شمع را روشن کرد، و با این کارعمر
 
شمع کوچک کوتاه نخواهد شد.
 
شادمانی هرگز کمنخواهد شد؛ وقتی آن را با دیگران تقسیم کنیم... 
 
 
یک شنبه 1 بهمن 1391برچسب:, :: 20:49 :: نويسنده : sepid

 

 
ﺩﺭ ﺳﻘﻮﻁ ﻫﻢ ﻣﻲ ﺗﻮاﻥ ﺯﻳﺒﺎ ﺑﻮﺩ..

اﻳﻦ ﺭا ﺁﺑﺸﺎﺭ ﻣﻲ ﮔﻔﺖ !
 
 
پيوندها



نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 103
بازدید دیروز : 14
بازدید هفته : 119
بازدید ماه : 128
بازدید کل : 153507
تعداد مطالب : 344
تعداد نظرات : 619
تعداد آنلاین : 1



Alternative content




برای نمایش تصاویر گالری كلیك كنید


دریافت كد گالری عكس در وب

 دریافت همین آهنگ

جاوا اسكریپت

hi شکل موس -->
چت روم
code --> تماس با ما
داستان روزانه

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وبلاگ:

برای ثبت نام در خبرنامه ایمیل خود را وارد نمایید



قالب وبلاگ
گالری عکس
دریافت همین آهنگ