lost memories من کیمیام یه دختر 16 ساله و دوستای صمیمیم پگاه و سپید و پریساو راضیه ان آخرین مطالب
توی گوگل این کلمه رو سرچ کنید...
شاعر قرن پنجم :هوا بس ناجوانمردانه سرد است........ شاعر معاصر :بووووو سرده کاپشنم کو؟؟؟؟
یکی از تکراری ترین وسختترین سوالای مامانم تو خونه ما :غذا چی درست کنم? رفتم از عابر بانک پول بگیرم میگه:
به یکی همینطوری اسمس دادم :“ببخشید میتونم شمارتونو داشته باشم؟ ” ﻧﺬﺍﺭ ﺩﻫﻨﻤﻮ ﻭﺍ ﮐﻨﻢ ﺑﺮﯾﻨﻢ ﺑﻬﺕ :| ﯾﻌﻨﯽ این بشر ﺑﺎ ﺍﯾﻦ ﺣﺮﻓﺶ ﺩﺭﯾﭽﻪ ﺍﯼ ﺟﺪﯾﺪ ﺑﻪ ﺭﻭﯼﻋﻠﻢ ﺑﯿﻮﻟﻮﮊﯼ ﻭ ﻣﺒﺤﺚ ﺷﻨﺎﺧﺖ ﺁﻧﺎﺗﻮﻣﯽ ﺑﺪﻥ ﺑﺎﺯ ﮐﺮﺩ.
دانشجوی عزیز
وقتی که تو آمریکا برق میره :پسرم به اداره برق زنگ بزن
سوال مسابقه نود در شهر حیف نون اینا:
تو رو خدا با هر کی قهر می کنین، با ماماناتون قهر نکنین به اندازه کافی خواننده داریم.
رفته بودم حموم مامانم اومده پشت در میگه :حمومی؟؟!؟!
خاﻟﻪ ﻡ ﻣﯿﺨﻮﺍﺳﺖ ﺑﻪ ﺑﭽﻪ ﺵ ﺁﺏ ﭘﺮﺗﻘﺎﻝ ﺑﺪﻩ ﻧﻤﯿﺨﻮﺭﺩ... ﮔﻔﺘﻢ ﺑﺪﻩ ﻣﻦ ﺑﻬﺶ ﻣﯿﺪﻡ، ﺑﺮﺩﻣﺶ ﺗﻮ ﺍﺗﺎﻕ ﻫﺮ ﮐﺎﺭ ﮐﺮﺩﻡ ﻧﺨﻮﺭﺩ، ﻣﻨﻢ ﺍﺯﻟﺠﺶ ﻫﻤﻪ ﺭﻭ ﺧﻮﺩﻡ ﺧﻮﺭﺩﻡ ﺑﻪ ﺧﺎﻟﻪ ﻡ ﮔﻔﺘﻢ ﻫﻤﺸﻮ ﺧﻮﺭﺩ. ﮔﻔﺖ ﺩﺳﺖ ﺩﺭﺩ ﻧﮑﻨﻪ ﺷﮑﻤﺶ ﮐﺎﺭ ﻧﻤﯿﮑﺮﺩ ﺩﺍﺭﻭﯼ ﻣﺴﻬﻞ ﺭﯾﺨﺘﻪ ﺑﻮﺩﻡ ﺑﺮﺍﺵ ﻫﯿﭽﯽ ﺩﯾﮕﻪ ﺷﺐ ﺑﺎ ﺍﯾﺰﯼ ﻻﯾﻒ ﺧﻮﺍﺑﯿﺪﻡ :ﺍ
ز جلوی پارک خونمون رد میشدم
خدا که فقط متعلق به آدم های خوب نیست
تﺼﻮﺭ ﻛﻨﻴﻦ ﺩﺧﺘﺮﺍ ﺑﺮﻥ ﺟﺒﻬﻪ ﺟﻨﮓ: یعنی ﻣﻮﻧﺪﻡ ﭼﯽ ﺑﮕﻢ :|
گفتوگوی دو دختر پای تلفن:
ﺩﯾﺪﻳﻦ ﺗﻮ ﻓﻴﻠﻤﺎ:
گوشی خواهرم زنگ میخورد بردم بدم بهش نوشته (امیر حسین در حال تماس)،حین حرف زدن بهش میگه سمیرا جون.
داشت برنامه عمو پورنگ رو نشون میداد،
یک شنبه 16 تير 1392برچسب:, :: 16:34 :: نويسنده : kimiA
تو کافی شاپ بودم که باد شکم اومد سراغم!
به مامانم گفتم امشب تولدمه هااااا! گفت پس برو خونه رو مرتب کن زنگ بزنم خالت اینا بیان.
زنگ زدم به پسر عموم دیدم
یکی زنگ زد بهم گفت از شرکت گاز مزاحم میشم :میخواستم بیام لباتونو گاز بگیرم. قط کردم بهش زنگ زدم. گفتم از اداره ی آب و فاضلاب مزاحم میشم :میخواستم بیام واسه تخلیه ی شکمتون خیلی گ*ه زیادی خوردین داره پر میشه. دیگه زنگ نزد بیچاره.
خواهرزادمو (۵ سالشه) بردم تو سوپر هرچی دید میخواست هی میگفت از اینا از اینا.. تجاوز یعنی دختری به خاطر نگاه هرزه تو، تو گرمای تابستون روسریشو تا پیشونی جلو بکشه
یه سوتی دادم پدیده:))))))))
اومدم خونه، مادربزرگم تا منو دید گفت:
عاشق اون لحظه ام که استاد جک میگه و هیشکی نمیخنده.
یه ناشناس برام اس داده بود :یه میلیون که میخواستی جور کردم؛ شماره حسابتو بفرس تا برات بریزم! عاغا ماهم شماره حسابمونو دادیم
پدر من در اولین برخورد با نرم افزار گوگل ارت فرموندن ساکت که میشینی میذارن پای جواب نداشتنت، عمرا بفهمن داری جون می کنی تا حرمت ها رو نگه داری... کلاس دوم دبستان، دوستم به من گفت :"مسخره"
پنج شنبه 6 تير 1392برچسب:, :: 19:14 :: نويسنده : kimiA
تفلد تفلد تفلدت مبااااااااااااااارک
ایشاالله 1000000000000000000000000000000000000 ساله شی
قرشو برم قرشو برم قرشو برم هوووووووووووووووووووووووووووووهووووووووووووووووووووووووا اینم بادکنکات امیدوارم خوشت بیاد تولدت مبااااااااااااااااااااااااااااااااارک سالروزت خجسته
جشن تو جشن تولد تمومه خوبياس جشن تو شروع زيباى تمومه شادياس ...
هرروز برات رویایی باشد دردست نه دوردست عشقی باشد دردل نه درسر ودلیلی باشد برای زندگی نه روزمره گی تولدت مبارک
خدای اطلسی ها با تو باشد * پناه بی کسی ها با تو باشد * تمام لحظه های خوب یک عمر* بجز دلواپسی ها با تو باشد * تولدت مبارک سه شنبه 4 تير 1392برچسب:, :: 13:40 :: نويسنده : kimiA
گلایـه دكتر شریـعتی از خـدا و جـواب سهراب سپـهری سه شنبه 4 تير 1392برچسب:, :: 1:2 :: نويسنده : kimiA
برو ادامه مطلب اگه نری خداییش از دستت رفته من از یکیش خیلی خوشم اومد بحدسید کدوم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ ادامه مطلب ... دو شنبه 3 تير 1392برچسب:, :: 23:55 :: نويسنده : kimiA
مقـر اروپایـی گوگـل در دوبلیـن به روایـت تصویـر ادامه مطلب ... دو شنبه 3 تير 1392برچسب:, :: 23:53 :: نويسنده : kimiA
ادامه مطلب ... دو شنبه 3 تير 1392برچسب:, :: 23:51 :: نويسنده : kimiA
![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() میخواستم عکس هارو تو ادامه ی مطلب بذرم انقدر قشنگ بود گفتم شاید بعضی تنبا از دستش بدن دو شنبه 3 تير 1392برچسب:, :: 23:46 :: نويسنده : kimiA
روزی که دل ایـــران لــرزیــد !
پگاه عکس استاد صبا برات اشناس برای من که خیلی اشناس
لطفا فقط طبق دستورالعمل،عمل کنید و گرنه بعدا پشیمون میشن ! برای مشاهده کامل به ادامه مطلب بروید اگر نیوتن وهابی بود وقتی سیب بر سرش می افتاد می گفت : این توطئه ایران است! یک شنبه 2 تير 1392برچسب:, :: 16:58 :: نويسنده : kimiA
تو خونه بودم كه يه دفعه بابا بزرگم زنگيد...ميگه فولي فولي شده اومدي ناودون شكسني و فرار كردي؟؟؟
ز ظهر رفتیم خونه داییم تا شب داشتیم تو خونش عین چی کار میکردیم کار که تموم شد اومدیم یکم تلویزیون ببینیمو یه میوه ای بخوریم گفت حالا میتونید گم شید.
دخترم!دوره زمونه عوض شده،تو بايد دستت تو جيب خودت باشه اصلا هم نترس!ان قدر بي شعور تر هم از تو هستن كه الان سركار ميرن!
میخوایم بریم کارتینگ وسایلامونو گذاشتیم توکمدبابام میگه حالا کلیدشو قورت بدم گم نشه؟!!مامانم میگه اره بعد مجبورت میکنیم خیلی غذا قاتی پاتی بخوری اصهال بگیری کلیده بیاد بیرون! بابام روشو کرده به من ومیگه :خوبه بعد توهم میشی مامور جستجو تو مدفوع بنده تا پیداش کنی!!
یه بار مامانم زنگ زد خونه عموم پسر عموم به جای الو گفت کیه؟؟؟
دخترداییم همش دوسالشه اومده خونمون من تو اتاق بودم داشت واسه خودش با صدای بلند یه چیزی میگفت که فقطم خودش می فهمید که چی می خونه
یک روز جمعه معمولی تو خونمون:
خواب بودم خواهرزاده های دیوونم اومدن خونمون بیدار شدم باز خودمو زدم به خواب!
عاغا رفتیم مسافرت .. کنار جاده دم ماشینا داریم میوه می خوریم تا دوباره راه بیوفتیم..خواهرم با ذووووق اومده می گه : بگوووووو چی دیییییییدم ؟
دیروز بسرخالم(آره دهه هشتادیه از اون دایناسور گوشت خوارها) اومده خونمون.
پيوندها
|
|||||||||||||||||||
![]() |