lost memories من کیمیام یه دختر 16 ساله و دوستای صمیمیم پگاه و سپید و پریساو راضیه ان آخرین مطالب
چهار شنبه 27 شهريور 1392برچسب:, :: 12:59 :: نويسنده : kimiA
خسته از تمام روزمرگي ها نشسته ام و فيس بوکم را به صحبت ميگيرم چهار شنبه 27 شهريور 1392برچسب:, :: 12:58 :: نويسنده : kimiA
چهار شنبه 27 شهريور 1392برچسب:, :: 12:6 :: نويسنده : kimiA
کاربر وبلاگید مثلا دوستای گرامی متشکرم از این که انقدر واقعا نظر میدید وقتی بهتون میگم اپ کردم پگاه تو چرا نمیای وبم؟ ارمغان......چی بگم نامردا حالا شماها خوبید یه سری ها میرم تو وبشون بهشون میگم اپ کردم نمیان وبلاگ قرن21 گلبرگ شیشه ای - عاشقانه تنها و....منم اپ نمیکنم تا همه نظر بدن بلیم پنج شنبه 7 شهريور 1392برچسب:, :: 16:53 :: نويسنده : kimiA
فهمید دارم حسرتی، داغی، غمی ؛ فهـمید
از حجــم اقیــانوس دردم شبنــــــمی فهمید
می گفت یک جــایی دلم دنبال آهویی است
فــال مــرا فــهمی نفــهمی مبهــمی فـهـمید
این کـولی زیبــا دو مــاه از ســـال می آمد
وقـتی کــه می آمد تمــام کــوچه می فهمید
اوداشـت هفـــده سـال- یا کمــتر- نمی دانم
مـی شد از آن رخسـار زرد گنــدمی فهمید
امسـال هــم وقتـی که آمد شهــر غـوغا شد
امسـال هــم وقتـی کــه آمـد عالــمی فهمید:
مـو فالـگیرم... اومدم فالت بگــیرم.... هـا
فهــمید دارم اضـطرابی ، ماتمـی ؛ فهـمید
دستــم به دستـش دادم و از تب ،تب سردم
بی آنکـه هـذیان بشـنود از مـن کمی فهمید
بخـتت بلـنده... ها گلو! چشمون دشمن کور
راز تــونـه گـفــتـم پریـنــو آدمــی فـهـمید
هی گفت از هر در سخن ؛ از آب و آیینه
از مهـره مار و طلسم و هر چه می فهمید
بـا اینهـمـه او کــولی خــوبی نخــواهـد شـد
هـرچـند از باران چشـمـم نـم نـمی فهمـید
مــی خـــوانــد از آیـیـــنه راز مــاه را امـا
یک عمـــر من آواره اش بودم، نمی فهمید
جمعه 1 شهريور 1392برچسب:, :: 21:59 :: نويسنده : kimiA
eleinaa:why dotn you let people see good in you؟ deimen:because when people see good thing ,they expect it i donot want to make my life by anyone expectation. الینا:چرا نمیذاری مردم خوبی هاتو ببینن دیمن؟چون وقتی مردم خوبی ببینن ازت انتظار دارن خوبی رو و نمیخوام زندگیمو بر پایه انتظارات دیگران بسازم پيوندها
|
|||||||||||||||||||
![]() |