lost memories
من کیمیام یه دختر 16 ساله و دوستای صمیمیم پگاه و سپید و پریساو راضیه ان
چهار شنبه 29 شهريور 1391برچسب:, :: 21:59 :: نويسنده : pegah
چهار شنبه 29 شهريور 1391برچسب:, :: 13:31 :: نويسنده : kimiA

فقط یه هفته مونده فقط .....یه هفته تا دستای همو بگیریم و

اهنگ یار دبستانی رو بخونیم فقط یه هفته دیگه مونده که همه

توی سالن با اهنگ میم مثل مادر گریه کنیم فقط یه هفته

مونده که خانم خراجی برامون از خانوادش بگه یه بار دیگه دعای

عهد و میخونیم و فقط یه بار دیگه برنامه ی صبحگاه و با تمام

سوتی هاش اجرا می کنیم فقط یه هفته مونده که از دست

هم ناراحت بشیم و گریه کنیم فقط یه هفته مونده که خانم

صنعتگر بره سر بحث شیرین پرسش علوم و یه هفته مونده که

خانم چاهکی بگه که چقدر جووون و خشگله یه هفته تو راه

برگشت سرویس ای جون جونی های نیوشا رو میشنویم یه

هفته مونده که خانم نظری با لبخندهاش با ما صحبت کنه یه

هفته مونده و بعد از اون ما باید با اون در قدیمی که هنوزم سبز

رنگه خداحافظی کنیم با دیوار های طبقه ی سوم و یادگاری

هامون که روش نوشتیم با زندان و مخفیگاه وداع بگیم فقط یه

هفته مونده که با بستنی اسم همدیگرو روی زمین بنویسیم یه

هفته مونده تا زنگ تفریح ها به خاطر هم بیایم بیرون اخه مگه

میشه 3 سال از بهترین سال های عمر 2 رقمی تو با خاطره

هاش بذاریم و بریم دیگه جشن چهار شنبه سوری نداریم دیگه

کولی ها یا حاجی فیروز برنامه اجرا نمی کنن یه هفته مونده

....و بعد از اون کسی نیست که با دهن پر تمام لباساتو خیس

کنه کسی نیست که با بستنی لباساتو شیرین کنه دیگه خانم

سیوشی نیست که نگاهمون کنه  فکر کنه فقط خاطره هامون

میمونه دیگه وقتی توی کلاسیم یکی داد نمیزنه من یه گوگول

مگولم دیگه نیوشا ادای مارو در نمیاره دیگه پگاه با حرفاش مخ

مارو نمیگیره دستگاه و از انسانیت برامون نمیگه دیگه همگی

یک صدا با شادی کنار هم بودن ef ....ef ..efat نمیکنیم شاید

دیگه توی سمعی بصری نخوابیم شاید دیگه سر کلاس خانم

پیشدادیان از ارش و سهراب و کوروش کبیر نخونیم دیگه ارمغان

با کاراش مارو بمباران ادرنالین نمیکنه دیگه به کسی نخواهیم

گفت تارزان دیگه غزاله ای نیست که یادمون بیاره گذشته ها

گذشته اینو میگی مال همین یه ثانیه پیش بو د یه هفته مونده

تا غزال برامون گل خشخاش بخونه یه هفته مونده تا ما سپیده

رو سامپیده خطاب کنیم یه هفته مونده تا صدای فرنو ش و

بشنویم که میگه ازت متنفرم و ما و بخندیم یه هفته مونده تا

بابام یا همون معلم ریاضی از دوران طلایی تحصیلی پسرش

حسین برامون بگه باورم نمیشه دیگه کسی نیست که داد بزنه

یاتاغان یا با خونسردی تمام بکگه وجدانا دیگه خانم باجلان

بهمون نمیگه تنبلا دیگه صالحی برامون غرش نمیکنه دیگه قلعه

نویی مقنه اش رو نمدی جلو و ادای ....در نماره و ما از خنده

ریسه بریم دیگه کسی اسم تهی و هر زنگ روی تخته نمی

نویسه دیگه ماعده مارو خواهرم خطاب نمیکنه دیگه ارمغان یاد

شهرزاد نمی اره که نمازشو بخونه اشاره به اردو ی تهران دیگه

منو کیمیا در باره ی مرلین حرف نمیزنیم و منو ارمغان بگیم بش

مهسا و غش غش بخندیم دیگه زهرا و ستایش لج بازی نمی

کنن دیگه سپیده ارش کمامنگیر نمیشه و داد نمیزنه سلام ای

واپسین صبح ای سحرر بدرود دیگه حسین ابادی غر نمیزنه

ادامه ی انشا پست بعد

سه شنبه 28 شهريور 1391برچسب:, :: 20:31 :: نويسنده : kimiA

گروه اینترنتی میشی گروپــــ

سه شنبه 28 شهريور 1391برچسب:, :: 14:31 :: نويسنده : kimiA

SALAM HELLO YOOOO HI

درود بر شما این همه سلام دادم مدیونه هر کی نظر نده به جان خودم حلالش نمی کنم

سه شنبه 28 شهريور 1391برچسب:, :: 14:23 :: نويسنده : kimiA

Paradise

Almost paradise
a-chimboda to nunbushin
nal hyanghan noye sarangi
on sesang da gajindeuthae

In my life
nae ji-chin salme kkum-chorom
tagawajun ni moseubeul
onjekkajina saranghal su it-damyon

noye so-neul jabkoso
sesan-geul hyanghae ggot sorichyo
ha-neureul goro yaksokhae
yong-wo-nhi ojing noma-neul saranghae
pam ha-neul bulbit gateun uri dulmanyi
a-reum-da-un ggum paradise
nowa hamkkehandamyon
odideun gal su isso to the my paradise

no deurot-don shigan-gwa
geu apeum modu da ijo-bwa
ije buto shijagiya nowa hamkke
ttonabo-neun goya tallyoga-neun goya
loving you forever

Almost paradise
tae-yangboda to ttaseuhan
nal bo-neun noye nunbi-cheun
on sesang ta gachindeuthae

In my life
nae ji-chin salme bit-chorom
tagawajun ni saran-geul
onjeggajina kanjighal su it-damyon

All of my love
All of my life
nae modeun kol goroso
na-neun nol saranghae

jo pureun batagateun uri dulmanyi
a-reum-da-un got paradise
nowa hamkke handamyon
odideun gal su isso to the my paradise

no deurot-don shigan-gwa
geu apeum modu da ijo-bwa
ijebuto shijagiya nowa hamkke
ttonabo-neun goya tallyoga-neun goya
loving you forever

Almost paradise
a-chimboda to nunbushin
nal hyanghan noye sarangi
on sesang ta gajindeut hae

In my life
nae ji-chin salme ggum-chorom
tagawa jun ni moseubeul
onjekkajina kanjighal su it-damyon

chonsagateun ni misoga
kadeukhan uri nagwone
noma-neul wihan kkotdeullo
yong-wo-nhi chaewodul-kkoya

Almost paradise
taeyangboda to ttaseuhan
nal bo-neun noye nunbi-cheun
on sesang ta kajindeut hae

In my life
nae ji-chin salme bit-chorom
tagawajun ni saran-geul
onjekkajina ganjighal su it-damyon
onjekkajina saranghal su it-damyon

سه شنبه 28 شهريور 1391برچسب:, :: 14:8 :: نويسنده : kimiA

 

قطاری که به مقصد خدا می رفت مدتی در ایستگاه دنیا توقف کرد و پیامبر رو به جهانیان کرد و گفت:مقصد ما خداست.

کیست که با ما سفر کند؟

کیست که رنج و عشق را توامان بخواهد؟

کیست که باور کند دنیا ایستگاهی است تنها برای گذشتن؟

قرنها گذشت اما ازبی شمار آدمیان جزاندکی بر آن قطارسوار نشدند ازجهان تا خدا هزار ایستگاه بود.

در هر ایستگاه که قطار می ایستاد کسی کم می شد قطار می گذشت و سبک می شد زیراسبکبالی قانون راه خداست.

سر انجام قطار به ایستگاه بهشت رسید. پیامبر گفت:اینجا بهشت است.

مسافران بهشتی پیاده شوند اما اینجا ایستگاه آخر نیست! برای مشاهده اندازه واقعی ریل قطار کلیک کنید

مسافرانی که پیاده شدند بهشتی شدند. اما اندکی بازهم ماندند قطار دوباره راه افتاد و بهشت جاماند.

آنگاه خدا رو به مسافرانش کرد و گفت:درود بر شما رازمن همین بود. آن که مرا می خواهد در ایستگاه بهشت پیاده نخواهد شد.

وآن هنگام که قطار به ایستگاه اخر رسید دیگر نه قطاری بود ونه مسافری..........

سه شنبه 27 شهريور 1391برچسب:, :: 23:59 :: نويسنده : pegah

یک شنبه 26 شهريور 1391برچسب:, :: 3:4 :: نويسنده : pegah


دنیای مجازی


روزی با عجله و اشتهای فراوان به یک رستوران رفتم. در رستوران محل دنجی را انتخاب کردم، چون می خواستم از این فرصت استفاده کنم تا غذایی بخورم و برای آن سفر برنامه ریزی کنم.
فیله ماهی آزاد با کره، سالاد و آب پرتقال سفارش دادم. در انتهای لیست نوشته شده بود: غذای رژیمی می خورید؟ ... نه
نوت بوکم را باز کردم که صدایی از پشت سر مرا متوجه خود کرد:
- عمو... میشه کمی پول بهم بدی؟

 



ادامه مطلب ...
یک شنبه 26 شهريور 1391برچسب:, :: 1:49 :: نويسنده : pegah


مردم گفته هایت را فراموش خواهند کرد،

مردم اعمالت را فراموش خواهند کرد،

.

.

.

اما آنها هرگز احساسی را که به واسطه

تو به آن دست یافته‌اند، از یاد نخواهند برد ، خوب یا بد

یک شنبه 26 شهريور 1391برچسب:, :: 1:17 :: نويسنده : kimiA

پگاه توی یه وبلاگ ملودی اهنگ پدرخوانده رو دیدم گفتم شاید دنبالش باشی کلی هم درباره ی گیتار کلاسیک گفته یود و اکورد و اینا ادرسش jwelery.loxblogcom فربونت فعلا راستی دیدی اکورد و گام متفاوته؟

شنبه 25 شهريور 1391برچسب:, :: 23:27 :: نويسنده : kimiA

دعایت می کنم، عاشق شوی روزی

بفهمی زندگی بی عشق نازیباست

دعایت می کنم با این نگاه خسته، گاهی مهربان باشی

به لبخندی تبسم را به لب های عزیزی هدیه فرمایی

بیابی کهکشانی را درون آسمان تیره شب ها

بخوانی نغمه ای با مهر

دعایت می کنم، در آسمان سینه ات

خورشید مهری رخ بتاباند

دعایت می کنم، روزی زلال قطره اشکی

بیاید راه چشمت را

سلامی از لبان بسته ات، جاری شود با مهر

دعایت می کنم، یک شب تو راه خانه خود گم کنی

با دل بکوبی کوبه مهمانسرای خالق خود را

دعایت می کنم، روزی بفهمی با خدا

تنها به قدر یک رگ گردن، و حتی کمتر از آن فاصله داری

و هنگامی که ابری، آسمان را با زمین پیوند خواهد داد

مپوشانی تنت را از نوازش های بارانی

دعایت می کنم، روزی بفهمی

گرچه دوری از خدا، اما خدایت با تو نزدیک است

دعایت می کنم، روزی دلت بی کینه باشد، بی حسد

با عشق، بدانی جای او در سینه های پاک ما پیداست

شبانگاهی، تو هم با عشق با نجوا

بخوانی خالق خود را

اذان صبحگاهی، سینه ات را پر کند از نور

ببوسی سجده گاه خالق خود را

دعایت می کنم، روزی خودت را گم کنی

پیدا شوی در او

دو دست خالیت را پرکنی از حاجت و

با او بگویی:

بی تو این معنای بودن، سخت بی معناست

دعایت می کنم، روزی

نسیمی خوشه اندیشه ات را

گرد و خاک غم بروباند

کلام گرم محبوبی

تو را عاشق کند بر نور

دعایت می کنم،  وقتی به دریا می رسی

با موج های آبی دریا به رقص آیی

و از جنگل، تو درس سبزی و رویش بیاموزی

بسان قاصدک ها، با پیامی نور امیدی بتابانی

لباس مهربانی بر تن عریان مسکینی بپوشانی

به کام پرعطش، یک جرعه آبی بنوشانی

دعایت می کنم، روزی بفهمی

در میان هستی بی انتها باید تو می بودی

بیابی جای خود را در میان نقشه دنیا

برایت آرزو دارم

که یک شب، یک نفر با عشق در گوش تو

اسم رمز بگذشتن ز شب، دیدار فردا را به یاد آرد

دعایت می کنم، عاشق شوی روز

بگیرد آن زبانت

دست و پایت گم شود

رخساره ات گلگون شود

آهسته زیر لب بگویی، آمدم

به هنگام سلام گرم محبوبت

و هنگامی که می پرسد ز تو، نام و نشانت را

ندانی کیستی

معشوق عاشق؟

عاشق معشوق؟

آری، بگویی هیچ کس

دعایت می کنم، روزی بفهمی ای مسافر، رفتنی هستی

ببندی کوله بارت را

تو را در لحظه های روشن با او

دعایت می کنم ای مهربان همراه

گاهی دعایم کن

 

شنبه 25 شهريور 1391برچسب:, :: 23:25 :: نويسنده : kimiA

 

 

 

 

 

http://up.vatandownload.com/images/tp2l5wt7l4ya071fjruf.jpg

 

 

 

 

 

 شهر در امن و امان است!!! 

 و چه كودكانه دروغ ميگفتم كه...

  ويرانه هايي حاصل از تهاجم ناگهاني چشمانت!

بر فراز ويرانه هاي قلبم

  من از تماميت ارضي يك عشق سخن ميگفتم ،

شنبه 25 شهريور 1391برچسب:, :: 23:24 :: نويسنده : kimiA

 اشكها قطره نيستند،

بلكه كلماتي هستند كه مي افتند...

فقط به خاطر اينكه پيدا نميكنند

كسي را كه معناي آنها را بفهمد

شنبه 25 شهريور 1391برچسب:, :: 22:30 :: نويسنده : kimiA

ادامه ی مطلب مدیونی اگه یادت بره نظر مدیونی اگه یادت بره به خدا حلالت نمی کنم اگه نظر ندی با مطلب به این توپی



ادامه مطلب ...
شنبه 25 شهريور 1391برچسب:, :: 22:2 :: نويسنده : kimiA

مرسی نظراتتون واقعا انرژی داد منم از این به بعد هی زود زود و تند تند مطلب اپ میکنم دوستون دارم فعلا راستی این عکس کیم بوم عشق منه

جمعه 24 شهريور 1391برچسب:, :: 16:23 :: نويسنده : kimiA

تو خیابون داشتم قدم میزدم که

کودکی رو دیدم یه جا نشسته داره یه چیزی رو کاغذ می نویسه

رفتم جلو نشستم کنارش گفتم اسمت چیه؟

گفت: حسین

گفتم بابات کجاست؟

یه نگاه بهم انداخت و با صدا آروم گفت رفته پیشه خــــــــدا

گفتم مامانت کجاست؟

حسین گفت مریــــــضه داره میـــره پیش خــــــدا

سرمو چر خوندم دیدم روی کاغذ نوشته بود

خــــــــــدا باهــــــــــات قــــهـــــرم....!


 

جمعه 24 شهريور 1391برچسب:, :: 16:23 :: نويسنده : kimiA

پسرک گل فروش گل هاش توی دستش بود

نشسته بود لب جدول

رفتم نشستم کنارش گفتم...

برای چی نمیری گلات رو بفروشی؟

گفت...بفروشم که چی؟

تا دیروز میفروختم که با پولش ابجیمو ببرم دکتر

ولی

دیشب حالش بد شو و مرد...

با گریه گفت...

تو میخواستی گل بخری؟؟؟

گفتم بخرم که چی؟

تا دیروز میخریدم برای عشقم

امروز فهمیدم که باید فراموشش کنم...

اشکاشو که پاک کرد یه گل بهم داد

گفت...بگیر

باید از نو شروع کرد تو بدون عشقت...من بدون خواهرم

جمعه 24 شهريور 1391برچسب:, :: 16:7 :: نويسنده : kimiA

ادامه ی مطلب یادتون نره نظر یادتون نره ممنون 

دختر فامیلمون خیر سرش رفته کلاس گریم.اونروز گیر داده بیا دماغتو یکاری کنم بشه مثه دماغ عملیا. بعد که کارش تموم شده میگم این چیه خلاصه بزور با همون قیافه مارو برده مهمونی هر کی مارو دید یا میگفت ا چرا دماغت باد کرده؟ یکی هم گفت ا همه صورتت شده دماغ! زندگیه داریم با این فامیلا؟!!!

 

چند روزه بابام گیر داده که میخوام دماغمو عمل کنم!!!مادرم شاکیه بدفرم به بابام میگه: مارو مضحکه ی مردم نکن!!!بابامم انگار نه انگار میگه من کاره خودمو میکنم به بقیه کاری ندارم!!! مامانم بش میگه بابا اصلا برو یه زنه دیگه بگیر ولی اینکارو نکن!!! بابای مایکل جکسونه داریم؟


به پسر خالم میگم : خوب ، چشمتون روشن ، قدم نو رسیده مبارک ، خدا واستون نگهش داره برگشته میگه : خیلی ممنون ، خدا رفتگان شما رو هم نگه داره !!! پسر خالست داریم؟؟!!! فک و فامیله داریم؟؟!!!


چند وقت پیش داشتم خودمو تو ایینه نگاه می كردم و كیف می كردم به مامانم گفتم مامان لبای من به كی رفته گفت به شترمون.... مامانه داریم؟؟؟

 

این همه فک و فامیل داریم یکیشون افطار دعوتمون نمیکنه از پشت این کامپویتر بلد شیم ، از فیس بوک عقب بیوفیتم ، بعد فحششون بدیم چرا دعوتمون کردین !!!! لامصبا سوتی هم نمیدن ! اینم شد زندگی !؟!؟


پسرخاله 5سالم خطاب به خالم: مامان؟ بابا خیلی بیشوره نه؟ خیلی بی فکره نه؟ آخه اصلا نمیگه پسرم 5ســــــالـــــ? ?ـش شده...گوشی لازم داره لپ تاپ لازم داره...بابا خیلی خره نه؟اخه اینم پسرخاله هست که ما داریم؟؟؟؟؟


نشستیم داریم فیلم اکشن میبینیم یه دفه بابام یه لگد محکم بهم زد . میگم چرا میزنی ، میگه خواستم حس ال ای دی سه بعدی بهت بدم که جلو دوستات احساس حقارت نکنی فک و فامیله داریم؟؟؟؟



ادامه مطلب ...
جمعه 24 شهريور 1391برچسب:, :: 16:5 :: نويسنده : kimiA


پسر داییم یه خرگوش خریده اسمشو گذاشته ببعی فک و فامیله داریم؟
*****************************************************************************

فک و فامیله داریم؟
رتبه ارشد پسرداییمو سه رقم سه رقم از راست جدا کردیم که بتونیم بخونیمش!!
*****************************************************************************

به مامانم میگم تو غذاها از "سیر" هم استفاده کن خیلی فایده داره میکروبها رو می کشه.میگه نه ریسکه میگم چرا میگه اخه میکروب کشه ممکنه تو و داداشت هم بمیرین!!
یعنی من و داداشم میکروبیم!!
مامان دلسوزه من دارم؟؟؟
*****************************************************************************

دارم مسواک میزنم بابابزرگم دندون مصنوعیش رو آورده گذاشته تو جیبه پیرهنم میگه یه دستی هم به دندونا ما بزن:
فک و فامیله داریم؟

*****************************************************************************

خواستگار اومده بابام میگه نمیدونم هر چی خودت میگی؟منم گفتم نه! میگه تو غلط کردی مگه بحرف توئه !!!!!
*****************************************************************************

داداشم زندگیشو داده یه آیپد خریده اونوقت بابام به آیپدش میگه:پاره آجر!
*****************************************************************************

بعد از مدتها داییم یه میس رو گوشیم انداخت....ذوق مرگ شدم....با کلی احساس بهش زنگ زدم میگم جــــــونم دایی جوووووووون کاری داشتین چه عجب یاد من کردین؟؟ با خونسردی تمام برگشته میگه نه دایی جان دستم خورد اشتباه گرفتم!!
فک و فامیل با محبته من دارم؟؟
*****************************************************************************

سر صبح از خواب بیدار شدم میگم: سلام بابای مهربونم. میگه: سلام گرگ بی طمع نیست باز پول میخوای؟ پولاتو چه کار میکنی؟ نکنه معتاد شدی؟ بدبخت ترک کن؟ بعد 5 دقیقه تیکه انداختن میگه شوخی کردم میخواستم خواب از سرت بپره!
*****************************************************************************

پسر یکی از فامیلامونو ختنه کردن دیروز صبح بانداژشو باز کردن،
از صبح گریه می کنه که من این مدلی نمی خواستم!
*****************************************************************************

به بابام می‌گم پول بده می خوام کتونی بخرم. می‌گه فعلا بذار نتیجه 5+1 معلوم شه :| م.م.ل.ک.ت.ه داریم؟
*****************************************************************************

آقا ما 2بار اون شعر هیچکسو خوندیم مامانم شنید..تا یه ماه میخواس منو بیدار کنه صدام میکرد میگف : پاشو تو یه آشغالی باهات کار دارم من:|
*****************************************************************************

دیروز مامان رو بردم خرید دیدم یه پنج دقیقه اس داره قفسه ی شوینده هارو میگرده!رفتم پیشش میگم دنبال چی میگردی؟میگه" رنگین شوی مشکین تاژ "!!!! :| فک و فامیله داریم؟
*****************************************************************************

از خروپفای بابام فیلم گرفتم نشونش دادم باور کنه شبا خروپف میکنه.
بهم میگه :فتوشاپه! :O
*****************************************************************************

مادرم روزی 10 تا میسکال داره
8تاش از خونه خودش به گوشیش زده که پیداش کنه
2تاش هم بابام زده اونم واسه اینکه گوشی مامانم رو پیدا کنه
تازه میگه یه آیفون باید بخرم :/
*****************************************************************************

من اگه یه لباس یا شلوارو یه هفته نپوشم، مامانم به دستمال یا دستگیره تبدیلش میکنه. :|
*****************************************************************************

همسایمون تازه زایمان کرده بود،مامانم رفته عکسامونو از آلبوم در آورده و آلبومو کادوپیچ کرده و رفته داده به زن همسایمون :-o:-o:-o
فرداش همسایمون آلبوم با دو تا عکس آورده به مامانم میگه: این دوتا عکس تو صفحه ی آخر آلبومتون جا مونده بود،مثل اینکه یادتون رفته بود اینارو در بیاری..!!!
مامانم :))))))))))
همسایمون :| :|
ماااا :D :D :D :D
*****************************************************************************

خواهرم واسم اس ام اس داده
ش م خ د........
هرکاری کردم نتونست بخونم،زنگ زدم میگم چی نوشتی؟میگه واقعا متاسفم برات که نتونستی بخونیش نوشتم:شام مهمونیم خونه داداش!!!!!!! :O
فکر کنم باید 37 واحد کلاس رمزنگاری و رمز گشایی واسه ادامه زندگی با خانواده ام پاس کنم:)))
******************************************************************
***********

شیرین خواهرم استاد دانشگاهه،سوال میان ترم طرح کرده واسه دانشجوهاش رفته خوابیده.برادرزاده ی 7 ساله م که اون شب باهاش دعواش شده بود رفته زیر برگه ی سوالا نوشته "شیرین گ.وزو ".خواهر منم که گیج،رفته برگه رو داده به مسئول امتحانات،اونم که از خواهر من گیج تر،سوالا رو تکثیر کرده داده دست شونصد تا دانشجو،دیگه خودتون تصور کنید جلسه ی امتحانو...:|
*****************************************************************************

داداش بزرگِ من معمولاً عادت داره وقتی تو خونه هستش کنترل تلویزیون هم دست خودش باشه، حتی وقتی پای تلویزیون نیس کنترل رو با خودش مییبره که بقیه، کانال تلویزیون رو عوض نکنن ..
یه دفعه من و بابام چند ساعت دنبال کنترل گشتیم و پیداش نکردیم، آخر سر دیدم داداشم از خواب بیدار شد و اومد نشست پای تلویزیون و کنترل رو از جیبش در آورد ... :|
*****************************************************************************

به مامانم میگم بزرگترین آرزوت چیه؟
میگه:بزرگ بشی زود زنت بدم با زنت دعوا کنم؛حوصلم از این یکنواختی زندگی سر رفت.
فک فامیله ماداریم
*****************************************************************************

کل فامیل می دونن که من تیک دارم دست خودم نیست چشمک می زنم..
وقتی میرم پیش خالم هر یک ربع _نیم ساعت بهم میگه چیه خاله کاری داری؟؟
فک و فامیل داریم؟؟؟؟؟؟؟؟



ادامه مطلب ...
جمعه 24 شهريور 1391برچسب:, :: 16:5 :: نويسنده : kimiA


پسر داییم یه خرگوش خریده اسمشو گذاشته ببعی فک و فامیله داریم؟
*****************************************************************************

فک و فامیله داریم؟
رتبه ارشد پسرداییمو سه رقم سه رقم از راست جدا کردیم که بتونیم بخونیمش!!
*****************************************************************************

به مامانم میگم تو غذاها از "سیر" هم استفاده کن خیلی فایده داره میکروبها رو می کشه.میگه نه ریسکه میگم چرا میگه اخه میکروب کشه ممکنه تو و داداشت هم بمیرین!!
یعنی من و داداشم میکروبیم!!
مامان دلسوزه من دارم؟؟؟
*****************************************************************************

دارم مسواک میزنم بابابزرگم دندون مصنوعیش رو آورده گذاشته تو جیبه پیرهنم میگه یه دستی هم به دندونا ما بزن:
فک و فامیله داریم؟

*****************************************************************************

خواستگار اومده بابام میگه نمیدونم هر چی خودت میگی؟منم گفتم نه! میگه تو غلط کردی مگه بحرف توئه !!!!!
*****************************************************************************

داداشم زندگیشو داده یه آیپد خریده اونوقت بابام به آیپدش میگه:پاره آجر!
*****************************************************************************

بعد از مدتها داییم یه میس رو گوشیم انداخت....ذوق مرگ شدم....با کلی احساس بهش زنگ زدم میگم جــــــونم دایی جوووووووون کاری داشتین چه عجب یاد من کردین؟؟ با خونسردی تمام برگشته میگه نه دایی جان دستم خورد اشتباه گرفتم!!
فک و فامیل با محبته من دارم؟؟
*****************************************************************************

سر صبح از خواب بیدار شدم میگم: سلام بابای مهربونم. میگه: سلام گرگ بی طمع نیست باز پول میخوای؟ پولاتو چه کار میکنی؟ نکنه معتاد شدی؟ بدبخت ترک کن؟ بعد 5 دقیقه تیکه انداختن میگه شوخی کردم میخواستم خواب از سرت بپره!
*****************************************************************************

پسر یکی از فامیلامونو ختنه کردن دیروز صبح بانداژشو باز کردن،
از صبح گریه می کنه که من این مدلی نمی خواستم!
*****************************************************************************

به بابام می‌گم پول بده می خوام کتونی بخرم. می‌گه فعلا بذار نتیجه 5+1 معلوم شه :| م.م.ل.ک.ت.ه داریم؟
*****************************************************************************

آقا ما 2بار اون شعر هیچکسو خوندیم مامانم شنید..تا یه ماه میخواس منو بیدار کنه صدام میکرد میگف : پاشو تو یه آشغالی باهات کار دارم من:|
*****************************************************************************

دیروز مامان رو بردم خرید دیدم یه پنج دقیقه اس داره قفسه ی شوینده هارو میگرده!رفتم پیشش میگم دنبال چی میگردی؟میگه" رنگین شوی مشکین تاژ "!!!! :| فک و فامیله داریم؟
*****************************************************************************

از خروپفای بابام فیلم گرفتم نشونش دادم باور کنه شبا خروپف میکنه.
بهم میگه :فتوشاپه! :O
*****************************************************************************

مادرم روزی 10 تا میسکال داره
8تاش از خونه خودش به گوشیش زده که پیداش کنه
2تاش هم بابام زده اونم واسه اینکه گوشی مامانم رو پیدا کنه
تازه میگه یه آیفون باید بخرم :/
*****************************************************************************

من اگه یه لباس یا شلوارو یه هفته نپوشم، مامانم به دستمال یا دستگیره تبدیلش میکنه. :|
*****************************************************************************

همسایمون تازه زایمان کرده بود،مامانم رفته عکسامونو از آلبوم در آورده و آلبومو کادوپیچ کرده و رفته داده به زن همسایمون :-o:-o:-o
فرداش همسایمون آلبوم با دو تا عکس آورده به مامانم میگه: این دوتا عکس تو صفحه ی آخر آلبومتون جا مونده بود،مثل اینکه یادتون رفته بود اینارو در بیاری..!!!
مامانم :))))))))))
همسایمون :| :|
ماااا :D :D :D :D
*****************************************************************************

خواهرم واسم اس ام اس داده
ش م خ د........
هرکاری کردم نتونست بخونم،زنگ زدم میگم چی نوشتی؟میگه واقعا متاسفم برات که نتونستی بخونیش نوشتم:شام مهمونیم خونه داداش!!!!!!! :O
فکر کنم باید 37 واحد کلاس رمزنگاری و رمز گشایی واسه ادامه زندگی با خانواده ام پاس کنم:)))
******************************************************************
***********

شیرین خواهرم استاد دانشگاهه،سوال میان ترم طرح کرده واسه دانشجوهاش رفته خوابیده.برادرزاده ی 7 ساله م که اون شب باهاش دعواش شده بود رفته زیر برگه ی سوالا نوشته "شیرین گ.وزو ".خواهر منم که گیج،رفته برگه رو داده به مسئول امتحانات،اونم که از خواهر من گیج تر،سوالا رو تکثیر کرده داده دست شونصد تا دانشجو،دیگه خودتون تصور کنید جلسه ی امتحانو...:|
*****************************************************************************

داداش بزرگِ من معمولاً عادت داره وقتی تو خونه هستش کنترل تلویزیون هم دست خودش باشه، حتی وقتی پای تلویزیون نیس کنترل رو با خودش مییبره که بقیه، کانال تلویزیون رو عوض نکنن ..
یه دفعه من و بابام چند ساعت دنبال کنترل گشتیم و پیداش نکردیم، آخر سر دیدم داداشم از خواب بیدار شد و اومد نشست پای تلویزیون و کنترل رو از جیبش در آورد ... :|
*****************************************************************************

به مامانم میگم بزرگترین آرزوت چیه؟
میگه:بزرگ بشی زود زنت بدم با زنت دعوا کنم؛حوصلم از این یکنواختی زندگی سر رفت.
فک فامیله ماداریم
*****************************************************************************

کل فامیل می دونن که من تیک دارم دست خودم نیست چشمک می زنم..
وقتی میرم پیش خالم هر یک ربع _نیم ساعت بهم میگه چیه خاله کاری داری؟؟
فک و فامیل داریم؟؟؟؟؟؟؟؟



ادامه مطلب ...
جمعه 24 شهريور 1391برچسب:, :: 16:2 :: نويسنده : kimiA

چند سال پیش چادر مامانمو سرم کردم و واسه خنده ... یهو مامانم تا منو دید جفت دستاشو رو به آسمون برد و از ته دل خدا رو شکر کرد و گفت خدا رو صد هزاررررر مرتبه شکر که دختر نشدی و گرنه هیچ امام و امام زاده ای هم نمیتونست تو رو شوهر بده با این دماغت !
*****************************************************************************

عمه جونم تازه گیا اومده تو فیس بوک ۳ تا بچه داره تاریخ تولدشا زده ۱۹۸۴،فک و فامیله داریم؟
**********************************************************************
*******

بابام میگه مربی اسپانیا چرا از مسی استفاده نمیکنه؟!؟! فک و فامیله داریم
*****************************************************************************

بابام یه مرغ مینا خریده، نـــره، بهش میگه مرغ سینا :|
*****************************************************************************

یکی از فامیلامون (دختر) یک سال مالزی بود، بعد دو سال رفت کانادا. تنهام زندگی میکنه. واسه تعطیلات برگشته ایران. خواست بره کیش با دوستش، باباش اجازه نداد! گفت نمیذارم تنها بری مسافرت!
*****************************************************************************

بابام دوآتیشه طرفداره آلمانه . منم اسپانیا . داداشم ایتالیا . این وسط مامانم میگه " منم طرفداره فرانسه هستم ! " میگم " از بازی کدوم بازیکنش خوشت میاد ؟! میگه " بازیکناشو خوب نمی شناسم ! اما ظرفو ظروفشو خوب می شناسم ! :|
*****************************************************************************

بابا و مامانم با هم قهر بودن، بردمشون سینما تا به این بهونه آشتی‌شون بدم. توی کافی شاپ سینما نشستیم همونجا آشتی کردن. حالا می‌گم پا شین بریم فیلم ببینیم. سر اینکه کدوم سالن بریم و چه فیلمی ببینیم با هم دعواشون شد، برگشتیم خونه :|
*******************************************************************
**********

سر شب لپتاپ رو خاموش کردم رفتم نشستم تو پذیرایی در جوار خانواده
5 دقیقه اول خونواده :o
5 دقیقه دوم خونواده :|
1 دقیقه بعد مامانم : لپتاپت سوخته ؟
من : نه
3 دقیقه بعد بابام : اینترنتت شارژش تموم شد ؟
من : نه
اندکی بعد بابام : چی شده حالت خوب نیست؟
من : نه چطور ؟
یذره بعد مامانم : تو چته ؟ چرا سرت تو لپتاپ نیست ؟
من : خب گفتم یکم بیام پیش شما بشینم
بابام : مطمئنی طوری نشده ؟
مامانم : خب بگو چرا اینجوری میکنی آخه ؟
هیچی دیگه پا شدم اومدم لپتاپ رو روشن کردم:|
*****************************************************************************

ادامه ی مطلب یادتون نره که خیلی باحالن



ادامه مطلب ...
جمعه 26 شهريور 1391برچسب:, :: 14:4 :: نويسنده : kimiA

 پسر در حال دویدن…
زااااارت (صدای زمین خوردن)
رفیق پسر: اوه اوه شاسکول چت شد؟ خاک بر سرت آبرومونو بردی الاغ، پاشو گمشو! (شپلخخخخخ “صدای پس گردنی”)
یک رهگذر: چیزی مصرف کردی؟یکم کمتر میزدی خب!!
یک خانوم جوان رهگذر: ایییییش پسر دست و پا چلفتیِ خنگ!
.
.
.
.
.
دختر در حال راه رفتن…
دوفففففففسک (زمین خوردن به دلیل نقص فنی در قسمت پاشنه کفش)
رفیق دختر: آخ جیگرم خوبی؟ فدات شم! الهی بمیرم! چی شدی تو یهو؟ وااااااااااای…
یک رهگذر: دخترم خوبی؟ فشارت افتاده؟ میخوای برسونمت دکتری جایی؟
یک پسر جوان رهگذر: ای وای خانوم حالتون خوبه؟ دستتونو بدین به من!
من ماشینم همینجا پارکه یه لحظه وایسین،با این وضع که دیگه نمیتونین پیاده برین!!

جمعه 26 شهريور 1391برچسب:, :: 13:55 :: نويسنده : kimiA

شیشه ای می شکند،یک نفر می پرسد که چرا شیشه شکست؟

 

دیگری می پرسد شیشه ی پنجره را باد شکست؟

 

یک نفر میگوید شاید این رفع بلاست

.

.

.

.

دل من سخت شکست،هیچ کس هیچ نگفت

 

 

که دلش را چه کسی بود شکست؟

 

غصه ام را نشنید

از خودم می پرسم...

ارزش قلب من از شیشه ی پنجره هم کمتر بود؟؟؟؟

جمعه 26 شهريور 1391برچسب:, :: 13:52 :: نويسنده : kimiA

این داستان را حتما بخوانید....
پس از رسیدن یک تماس تلفنی برای یک عمل جراحی اورژانسی، پزشک با عجله راهی بیمارستان شد

،او پس از اینکه جواب تلفن را داد، بلافاصله لباسهایش را عوض کرد و مستقیم وارد بخش جراحی شد .

او پدر پسر را دید که در راهرو می رفت و می آمد و منتظر دکتر بود. به محض دیدن دکتر، پدر داد

زد: چرا اینقدر طول کشید تا بیایی؟ مگر نمیدانی زندگی پسر من در خطر است؟ مگر تو احساس

مسئولیت نداری؟

پزشک لبخندی زد و گفت: “متأسفم، من در بیمارستان نبودم و پس از دریافت تماس تلفنی، هرچه

سریعتر خودم را رساندم و اکنون، امیدوارم شما آرام باشید تا من بتوانم کارم را انجام دهم “.



پدر با عصبانیت گفت:”آرام باشم؟! اگر پسر خودت همین حالا توی همین اتاق بود آیا تو میتوانستی آرام

بگیری؟ اگر پسر خودت همین حالا میمرد چکار میکردی؟”


پزشک دوباره لبخندی زد و پاسخ داد: “من جوابی را که در کتاب مقدس انجیل گفته شده میگویم” از

خاک آمده ایم و به خاک باز می گردیم، شفادهنده یکی از اسمهای خداوند است ، پزشک نمیتواند عمر را

افزایش دهد ، برو و برای پسرت از خدا شفاعت بخواه ، ما بهترین کارمان را انجام می دهیم به لطف و

منت خدا .

پدر زمزمه کرد: (نصیحت کردن دیگران وقتی خودمان در شرایط آنان نیستیم آسان است )



عمل جراحی چند ساعت طول کشید و بعد پزشک از اتاق عمل با خوشحالی بیرون آمد ” خدا را شکر!

پسر شما نجات پیدا کرد”

و بدون اینکه منتظر جواب پدر شود، با عجله و در حالیکه بیمارستان را ترک می کرد گفت :” اگر شما

سؤالی دارید، از پرستار بپرسید”

پدر با دیدن پرستاری که چند لحظه پس از ترک پزشک دید گفت: “چرا او اینقدر متکبر است؟ نمی

توانست چند دقیقه صبر کند تا من در مورد وضعیت پسرم ازش سؤال کنم؟”


پرستار درحالیکه اشک از چشمانش جاری بود پاسخ داد :” پسرش دیروز در یک حادثه ی رانندگی مرد

،وقتی ما با او برای عمل جراحی پسر تو تماس گرفتیم، او در مراسم تدفین بود و اکنون که او جان پسر

تو را نجات داد با عجله اینجا را ترک کرد تا مراسم خاکسپاری پسرش را به اتمام برساند.”

هرگز کسی را قضاوت نکنید چون شما هرگز نمیدانید زندگی آنان چگونه است و چه بر آنان میگذرد یا

آنان در چه شرایطی هستن

جمعه 27 شهريور 1391برچسب:, :: 13:49 :: نويسنده : kimiA


شهر هرت جایی است که رنگهای رنگین کمان مکروهند و رنگ سیاه مستحب


شهر هرت جايي است که همه بَدَند مگر اينکه خلافش ثابت بشه


شهر هرت جايي است که دوست بعد از شنيدن حرفات بهت مي گه:‌ دوباره لاف زدي؟؟


شهر هرت جايي است که بهشتش زير پاي مادراني است که حقي از زندگي و فرزند و همسر ندارند


شهر هرت جايي است که درختا علل اصلي ترافيک اند و بريده مي شوند تا ماشينها راحت تر برانند


شهر هرت جايي است که کودکان زاده مي شوند تا عقده هاي پدرها و مادرهاشان را درمان کنند


شهر هرت جايي است که همه با هم مساويند و بعضي ها مساوي تر


شهر هرت جايي است که براي مريض شدن و پيش دکتر رفتن حتماْ بايد پارتي داشت


شهر هرت جايي است که با ميلياردها پول بعد از ماهها فقط مي توان براي مردم مصيبت ديده چند چادر

برپا کرد


شهر هرت جايي است که خنده عقل را زائل مي کند


شهر هرت جايي است که زن بايد گوشه خونه باشه و البته اون گوشه که آشپزخونه است و بهش مي گن

مرواريد در صدف


شهر هرت جايي است که مردم سوار تاکسي مي شن زود برسن سر کار تا کار کنن وپول تاکسيشونو در

بيارن
شهر هرت جاييه که نصف مردمش زير خط فقرن اما سريالاي تلويزيونيشو توي کاخها مي سازن


شهر هرت جايي است که گريه محترم و خنده محکومه


شهر هرت جايي است که هرگز آنچه را بلدي نبايد به ديگري بياموزي


شهر هرت جايي است که همه شغلها پست و بي ارزشند مگر چند مورد انگشت شمار


شهر هرت جايي است که دوست داشتن و دوست داشته شدن احمقانه، ابلهانه و …


شهر هرت جایی است که برای یه بوق زدن ممکنه به زیارت عزراییل نایل بشی


شهر هرت جایی است که اگه به کسی خوبی کردی نباید انتظار جبران داشته باشی

جمعه 24 شهريور 1391برچسب:, :: 13:43 :: نويسنده : kimiA

بچه ها این لی مین هو بازیگر کره ای مورد علاقه ی منه اما در کل هر کس که میخواد نویسنده باشه و از همه ی امتیازات برخوردار باشه باید فعال باشه نظر بذاره و عضو بشه و وقتی نویسنده شد به فعالیتش ادامه بده یه پیشنهاد 4 یا 5 روزه است حالا هم هر کی وبلاگ مارو دوست داره بفرما راستی ما فقط 2 تا نویسنده میخوایم الویتم با نمونه اطهریاست ممنون بای منم مشغول پیدا کردنم یوهو

جمعه 24 شهريور 1391برچسب:, :: 13:41 :: نويسنده : kimiA

امروز خیلی خسته بودم اصلا حوصله کلاس رو نداشتم خوابم می امد ولی هر جور شده خودم رو به کلاس رسوندم  همین طور که سر کلاس نشسته بودم خوابم برد...


وقتی از خواب بیدار شدم سه تا سوال روی تخته نوشته شده بود.سوالا رو نوشتم وبعدش هم رفتم.


جلسه ی بعد که اومدم به استاد گفتم:من جواب سوال اولی رو که روی تخته نوشته بودید رو پیدا کردم ولی متاسفانه  نتوانستم جواب بقیه سوالا رو پیدا کنم .


بعد از گفتن این حرف استاد با تعجب به من نگاه می کرد .بعد گفت تو واقعا جواب سوال اول رو پیدا کردی.؟؟؟!!


-بله چه طور مگه؟ مگه نباید پیداشون می کردم؟


-اون سوالایی که روی تخته نوشته شده بودن جز سوالای گنگ دنیا بودن.!!!



این داستان نشون دهنده ی چی بود؟"اینکه خواستن توانستن است؟" یا اینکه  خودمون رو باور داشته باشیم یا اشاره به قضیه رازداشت؟ یا هر چیز دیگه ای؟لطفا اگر مایلید جواب این سوال رو تو قسمت نظرات برام بنویسید

جمعه 24 شهريور 1391برچسب:, :: 13:40 :: نويسنده : kimiA

دانشجویی که سال آخر دانشکده خود را می‌گذراند به خاطر پروژه‌ای که انجام داده بود جایزه اول را گرفت.او در پروژه خود از 50 نفر خواسته بود تا دادخواستی مبنی بر کنترل سخت یا حذف ماده شیمیایی «دی هیدورژن مونوکسید» توسط دولت را امضا کنند و برای این درخواست خود، دلایل زیر را عنوان کرده بود:
1-مقدار زیاد آن باعث عرق کردن زیاد و استفراغ می‌شود.

2-یک عنصر اصلی باران اسیدی است.

3-وقتی به حالت گاز در می‌آید بسیار سوزاننده است.

4- استنشاق تصادفی آن باعث مرگ فرد می‌شود.

5-باعث فرسایش اجسام می‌شود.

6-حتی روی ترمز اتومبیل‌ها اثر منفی می‌گذارد.

7-حتی در تومورهای سرطانی یافت شده است.

از پنجاه نفر فوق، 43 نفر دادخواست را امضا کردند. 6 نفر به طور کلی علاقه‌ای نشان ندادند و اما فقط یک نفر می‌دانست که ماده شیمیایی «دی هیدروژن مونوکسید» در واقع همان آب است!

عنوان پروژه دانشجوی فوق «ما چقدر زود باور هستیم» بود

پنج شنبه 23 شهريور 1391برچسب:, :: 3:2 :: نويسنده : kimiA
نیا باران زمین جای قشنگی نیست

من از جنس زمینم خوب میدانم

 

که دریا جد تو در یک تبانی ماهی بیچاره را در دام ماهیگیر می راند

من از جنس زمینم خوب میدانم

که گل در عقد زنبور است

یک طرف سودای بلبل یک طرف بال و پر پروانه را هم دوست می دارد

من از جنس زمینم خوب میدانم

که ای باران پشیمان می شوی از آمدن "برگرد"!

در ناودان ها گیر خواهی کرد

پس آنگه آرزوی خورشید خواهی داشت

من از جنس زمینم خوب میدانم

که این جا جمعه بازار است

و دیدم عشق را در بسته های زرد کوچک نسیه می دادند

در این جا قدر مردم را به زر اندازه می گیرند

در این جا شعر حافظ را به فال کولیان در به در اندازه می گیرند

نیا باران...

نیا باران...

پنج شنبه 23 شهريور 1391برچسب:, :: 2:55 :: نويسنده : kimiA

مگسی را کشتم

نه به این جرم که حیوان پلیدی ست ، بد است !

نه چون نسبت سودش به ضرر یک به صد است !

طفل معصوم به دور سر من می چرخید ، به خیالش قندم !

یا که چون اغذیه مشهورش ... تا به آن حد گندم !

ای دو صد نور به قبرش بارد ، مگس خوبی بود..!

من به این جرم که از یاد تو بیرونم کرد..!

مگسی را کشتم

پنج شنبه 23 شهريور 1391برچسب:, :: 2:53 :: نويسنده : kimiA

مردی از این که زنش به گربه خانه بیشتر از او توجه می کرد ناراحت بود،

یک روز گربه را برد و چند تا خیابان آن طرف تر ول کرد ولی تا به خانه رسید،

دید گربه زود تر از اون برگشته خونه، این کار چندین دفعه تکرار شد

مرد حسابی کلافه شده بود. بالاخره یک روز گربه را با ماشین گرداند،

از چندین پل و رودخانه پارک و غیره گذشت و بالاخره

گربه را در منطقه ای پرت و دور افتاده ول کرد

آن شب مرد به خانه بر نگشت..

آخر شب زنگ زد و به زنش گفت: اون گربه کره خر خونه هست؟


زنش گفت: آره.


مرد گفت: گوشی رو بده بهش، من گم شدم!

پنج شنبه 23 شهريور 1391برچسب:, :: 2:17 :: نويسنده : kimiA

ترول پ ن پ جدیدترول خنده دارترول بوق خردین

چهار شنبه 22 شهريور 1391برچسب:, :: 1:30 :: نويسنده : kimiA

__________________________



پسر داییم مو کاشته بینیشو عمل کرده بوتاکسم کرده ابرو هاشم که از ابرو زنا نازکتره.فک کنم امروز فردا پروتز هم بکنه.فقط هر کاریش میکنیم سیبیلاشو نمیزنه.میگه مرد باید سیبیل داشته باشه. :| فک و فامیله داریم؟


__________________________

گفت و گوی كاملا" جدی بین من و خواهرم:
اون: مربی تئاترمون قبلا" دستش تومور داشته..:(
من: تومور مغزی؟
اون: نمی دونم..اونشو نگفت!!
فک و فامیله داریم؟


__________________________


کمپوت باز کردیم بخوریم ، به مامانم میگم : مامان فکرکنم مزش عوض شده ..
میگه : آره
میــــگم : بریزمش دور ؟
میگه : نه بزار تو یخچال بابات میاد میخوره !!!!


__________________________


داداشم داشت نماز میخوند ، منم داشتم اهنگ گوش میدادم ، دیدم وسط نماز بلند گفت "الله اكبر" فكر كردم شاید صدای موزیك زیاده ، یكم كمش كردم ، یك دقیقه بعد دوباره گفت "الله اكبر" فكر كردم شاید بازم حواسشو پرت میكنه ، كلاً موزیك و قطع كردم ، نمازش كه تموم شد، میگم چرا اینقدر "الله اكبر" میگی،؟ میگه منظورم اینه از این آهنگ خوشم نمیاد ، بزن تِراكِ بعدى! من :| فک و فامیله داریما



__________________________


مامان و بابام نشسته بودن داشتن چایی میخوردن، از مامانم پرسیدم:"خوب حال میکنیدا پسر به این ماهی دارید"سکوت کردن و بهم خیره شدن، بابام یه آهی کشید و با افسوس به مامانم گفت:"چایتو بخور..." من:| مامان بابای نامرده داریم؟ فک و فامیله داریم؟


__________________________


مادرم داشت چیپس میخورد یهو گفت اوه اوه چقدر تنده فلفلیه؟ بعد روی چیپسو نیگا کرد گفت نه, نوشته کچاپ ! بعد با خیال راحت شروع به چیپس خوردن کرد و به این ترتیب چیپس دیگر تند نبود! فک و فامیله داریم؟

 


__________________________


مامانم خطاب به بابام : یه چیزی شده نمی تونم بهت بگم ، خـــیلی عصبانی ام.
بابام : اوکی ، چایی میریزی برام لطفا
مامانم : چرا نمی پرسی چی شده ؟
بابام : خودت یک ساعت دیگه میایی میگی


__________________________


من و برادرم سرما نمی خوریم اصلا !!! مامانم میگه برای اینکه وقتی بچه بودین از حمام که می اومدین میذاشتمتون جلو پنکه خشک بشین حالا بدنتون مقاوم شده !
فک و فامیله داریم؟


__________________________


یه لشگر از فامیلامون حمله کردن خونمون هر چند دقیقه یه بار هم یه چیزیو بچه ها میزنن میشکونن پسر خالم بر گشته بهشون میگه بچه ها چیزایی که نمیشکنه رو الکی زمین نندازید :| فک و فامیله داریم؟


__________________________


با کلی شوق و ذوق رفتم خونه، می گم پدر جان استادمون گفت بین همه ی کلاس ها، من بالاترین نمره رو گرفتم. می گه: ببین دیگه بقیه چقدر خنگن..
فک و فامیله داریم؟


__________________________


پسر داییم میگه خوش به حالت که تک فرزندی !! میگم چرا؟ میگه : واسه اینکه برا خوردن ته دیگه مارکارونی کسی نیست شریکت شه! همچین منطقی دارن جوانانه فامیله ما!!! فک و فامیله داریم؟


__________________________

ظهر رسیدم خونه هیچکس خونه نبود ناهارم نداشتیم زنگ زدم مادرم میگم ناهار چیه؟ میگه گوشت گذاشتم بیرون... :O یه لحظه احساس کردم گربه ام. فک و فامیله داریم؟


__________________________

مامانم اومده میگه امشب داییم داره میاد اینجا سعی کن آبروداری کنی!
میگم مثلا باید چیکار کنم؟
با جدیت تمام میگه هیچی،فقط از اتاقت بیرون نیا!!! :|فک و فامیله داریم؟


__________________________


یه فامیل داریم اون زمان که جومونگ نشون میداد 14 هزار تا صلوات نذر کرده بود که جومونگ نمیره! فک و فامیله داریم


__________________________

بابام به مامانم سپردم جمعه ها هفت صبح بیدارش کنه….. بگه امروز جمعه است ، بگیر بخواب !…. فک و فامیله داریم…؟؟؟

 

__________________________

پسر خالم کلاس دوم تو امتحانشون یه سوال داشتن که گفته بود:آیا میدانید رود هیرمند به کدام دریا میریزد؟؟ اینم نوشته بود:بله میدانم...معلم خوشش اومده بود نمره کامل داده بود!!! فک و فامیله داریم؟

  __________________________

___

با مامانم رفتیم مغازه تعمیرات تلفن كه تلفن بی سیم خونرو بدیم درست كنن....یاروو تلفن زده به پیریز بعد با موبایلش زنگ زد كه ببینه زنگ میخوره یا نه....تلفن كه زنگ خورد مامانم به من میگه این آقاهه شماره مارو از كجا داشت.....ماااااامااااان..:| فک و فامیله داریم؟

__________________________

برادرزادم چهار سالشه زنگ زده میگه عمه اون اسباب بازیه که گفتم حتما برام بخری ها اگه یادت رفت زنگ بزن بهم تا یادت بیارم!!! من :-0 اون :-)

__________________________

داشتیم با مامانم وسایل انباری رو مرتب میکردیم
یه دفعه مامانم یه جعبه مدادرنگی ۲۴رنگ قاب فلزی رو از توو کارتون درآورد
نگاش کرد و زد زیر خنده!!!
گفت: میدونی این چیه؟ گفتم خوب مدادرنگی ۲۴رنگه
گفت اینو خریده بودم هروقت معدلت ۲۰شد بدم بهت
حیف واقعا!!!! :| فک و فامیله داریم؟

__________________________

تلویزیون داره یه برنامه درباره علائم اعتیاد نشون میده. هر علامتی که میگه مامانم زیر چشمی با شک منو نگا میکنه :)))) فک و فامیله داریم؟

__________________________

لباس پوشیدم كه برم باشگاه..., مامانم میگه الان كجا میری هوا سرده...سرما میخوری!
برو حیاطو جارو كن!!! :| فک و فامیله داریم؟

__________________________

با مامانم دعوام شده رفتم سر گوشیش میبینم شمارم رو پاک کرده :| فک و فامیله داریم؟

چهار شنبه 22 شهريور 1391برچسب:, :: 1:24 :: نويسنده : kimiA

 

وقتی 1 ساعت پشت چراغ قرمزی همیشه اون 10 ثانیه آخر از اون طرف خیابون یه عابر پیاده مثل لاک پشت میاد میاد میاد وقتی چراغ سبز میشه جلو ماشینته تازه وایمیسته نگاتم میکنه!!!

___________________

 

حتی اگه لباستو از خود نمایندگی تو آمریکا بخری، مامانت عین همونو تو بازار دیده به یک صدم قیمت !

 

__________________________

 

وقتی انگشتای پا یا دستتون آسیب دیده باشه،اگه شهاب سنگ بیافته از آسمون میخوره به همون انگشت داغون!

 

__________________________

 

وقتی میخوای تو آزمونی یا جای دیگه ثبت نام کنی چون روز های آخر متوجه شدی با عجله ثبت نام میکنی اما بعد ثبت نام مهلتش تا یکسال دیگه تمدید میشه

 

__________________________

 

از بین 20 تا بادوم دقیقا" اونی رو برمیداری که از زهر مار تلخ تره !

 

__________________________

 

وقتی داری درس میخونی خسته میشی میگی این که مهم نیست برا امتحان عمرا بیاد.دقیقا همون میاد و بیشترین نمره هم داره!!!

 

__________________________

 

سر جلسه امتحان همه دارن تقلب میکنن تا میای تقلب کنی مراقب میاد بالا سرت میگه یه بار دیگه سرتو بچرخونی برگه رو ازت میگیرم!

 

__________________________

 

تو یه عکس دست جمعی 20 نفری عکس تو از همه بدتر میفته!! اگه هم خوب بیفتی تو عکس یا عکست پاک میشه یا یکی عکستو دستکاری میکنه!

 

__________________________

 

هر وقت میای یه چیزی رو بخری نسلش از روی زمین برچیده میشه!

 

__________________________

 

نوع مراقب جلسه امتحان رابطه مستقیمی داره به اینکه تو اون درس رو خونده باشی یا تقلب برده باشی.

 

__________________________

 

بیست دقیقه توی صف تاکسی زیر باروووون وایسی تا ماشین بیاد، به محض اینکه سوار میشی بارون بند میاد

 

__________________________

 

وقتِ خوردن چیپس و پفک ‌نمکی , " کیبورد لپ تاپ " بیشتر از خودمون می‌خوره !!!

 

__________________________

 

هر وقت دستكش می خری یك لنگه اش گم می شه

 

__________________________

 

اگه فقط یه CD خام داشته باشی و بخوای رایتش کنی، حتماً میسوزه !

 

__________________________

 

همیشه سر سفره یا پارچ نیست یا لیوان...

 

_________________________

 

 

 

 

 

موقعی که داری موهاتو برای خودت درست می کنیو جایی قرار نیست بری موهات به خوشگلترین حالت در میاد حالا یه روز دیگه که قراره جایی بری !خودتم بکشی دیگه به اون حالت در نمیاد

 

__________________________

 

همین که میری تو حموم یا دستشویی هم زنگ تلفن خونه به صدا در میاد هم زنگ موبایلت هم دم در کارت دارن هم .....

 

__________________________

 

اگه یه یه دسته كلید داشته باشی و بخای یه قفل رو برای اولین بار با اون دسته كلید باز كنی ، همیشه كلید آخر ماله اون قفله است !

 

__________________________

 

اگه یه روز تصمیم بگیری به جای ساعت 12 ساعت 11 شب بخوابی برنامه مورد علاقت ساعت 10:55 شروع میشه و حد اقل 1 ساعت و 10 دقیقه زمانشه.

 

__________________________

 

احتمال رفتن برق با کم بودن شارژ لپ تاپ یا گوشی نسبت مستقیم داره ...

 

__________________________

 

اگه به یه کچل بخندی بی برو برگرد کچل میشی
ولی به یه میلیونر قهقه هم بزنی هیچ اتفاقی نمی افته !

 

__________________________

 

هروقت مهمون میاد و تو نمیری سلام کنی و میگن که نیستی
حتمن اون مهمون یه بچه کوچیک داره که سرشو میندازه پایین و صاف میاد تو اتاق تو!
نهایتن همه میفهمن که خونه بودی

 

__________________________

 

یه مغز گردو میخوری، اندازه 3 تا مغز گردو لا دندونت گیر میکنه!

 

__________________________

 

هر وقت میخوای usb رو جا بزنی از سر دیگشه!

چهار شنبه 22 شهريور 1391برچسب:, :: 1:20 :: نويسنده : kimiA

دیشب خیلی خسته بودم، واسه همین تصمیم گرفتم زودتر بخوابم. تازه چشمم رو هم افتاده بود که یه دفعه از خواب پریدم. از رختخواب بلند شدم و دیدم همسایه پایینی مهمون داشته و حالا هم دارند تشریف می برند.
تو مراسم و مهمانی ها به محض اینکه اعلام رفتن کنیم، خداحافظی ها از همون کف زمین که نشستیم شروع میشه و تا چشم کار میکنه، تا جایی که همدیگه رو اندازه یه مورچه می بینیم، ادامه پیدا میکنه:

خب احمد آقا ، صغرا خانم!
“خیلی زحمت دادیم، با اجازه تون از حضورتون مرخص میشیم.”
با گفتن یه همچین جمله ای، تراژدی سریال یانگوم وار خداحافظی شروع می شه. بیشتر از چهل بار توی خونه یارو خداحافظی می کنیم. حالا حساب کنید مثلا ۶ نفر آدم اومدن مهمونی و حالا دارن می رن بیرون. به طور مستمر و بی وقفه همه می گن:
«خداحافظ»
صاحب خونه بدبخت، پس از کلی پذیرایی و دولا و راست شدن حالا باید به اتفاق اهل و عیال بره دنبال مهمون ها، مستمراً جواب خداحافظیه اونا رو بده:
“خداحافظ ، خداحافظ ، خداحافظ ، قربون شما ، خداحافظ ، خداحافظ ، ببخشید بد گذشت، خداحافظ ، خداحافظ…”
حالا اومدن دم در:
” … خب اصغر آقا ببخشید مزاحم شدیم ، تو رو خدا شما هم یه شب تشریف بیارین.
“خداحافظ ، خداحافظ ، چشم، حتماً مزاحم میشیم، سلام برسونین ، خداحافظ ، خداحافظ…”
توی این دسته اگر تعداد خانم ها از دو نفر بیشتر باشه که دیگه واویلاست. تازه دم در خونه یادشون می افته دستور پختن قورمه سبزی و رنگ موها و آخرین خریدها و جدیدترین دکوراسیون رو به هم بگن و تو تمام این مدت صدای دلنشین «خداحافظ ، خداحافظ» مرتباً به گوش می رسه.
حالا همه سوار ماشین شدن و سرنشینان از چهار طرف ماشین تا کمر بیرون اومدن و دارن دست تکون می دن:
“خداحافظ ، خداحافظ ، خداحافظ “
راننده هم برای عرض ارادت اون موقع شب ۵ تا ۶ بوق به معنی «خداحافظ» برای مستقبلین میزنه.
حالا دیگه ماشین رسیده ته کوچه و این بار دیگه فریاد می زنن:
“خداحافـــــــــــــظ ، خداحافـــــــــــــــظ ، خداحافـــــــــــــظ…”

 
تازه فردا ساعت ۱۱ صبح یکی از خانم هایی که دیشب مهمون بوده زنگ میزنه به صغرا خانم و میگه:
“صغرا جون ممنون بخاطر پذیرایی دیشب؛ والله زنگ زدم بگم دیشب این بچه ها حواسم را پرت کردن یادم رفت ازت خداحافظی کنم!!!”



 

 
چهار شنبه 22 شهريور 1391برچسب:, :: 1:20 :: نويسنده : kimiA

دقت کردین هر موقع دارین سشوار میکشین حتی اگه تو خونه تنهام باشین هی حس میکنین یکی صداتون میکنه؟

.
.
.



تا حالا دقت کردین تمام مریضا توی فیلما و سریالای ایرانی ، انتهای راهرو سمت راست بستری هستن !

.
.
.
تا حالا دقت کردین وقتی عجله نداری همه ی چراغا سبزن و راهها خلوت وقتی دیرت شده همه ی چراغا قرمزند و راهها بسته؟

.
.
.

تا حالا دقت کردین هر وقت یه تیکه یخ از دستت افتاده روی زمین با لگد زدی که بره زیر یخچال!

.
.
.

تا حالا دقت کردی…
مغز انسان پر کارترین جای بدنه
۲۴ ساعت در ۳۶۵ روز سال و کار میکنه
فقط وقتی متوقف میشه که
ما وارد سالن امتحانات میشیم …

.
.
.

لــــــــــذتی که در خوابیدن روی جزوه هست تو خوابیدن روی تختـخواب نرم نیس…:

.
.
.
تنها زمانی مشتری ها با لبخند وارد مغازه میشوند که میخوان جنسی رو تعویض کنن یا پس بدن !

.
.
.

تا حالا دقت کردین پدر مادر تا میخوان شما را صدا بزنن، اول اسم داداش یا خواهرتون را میگن؟

.
.
.
تا حالا دقت کردین تو جاده های ایران وقتی قسمت انگلیسی تابلو اسم یک شهر رو می خونین بهتر متوجه میشین تا فارسیش رو … !!!!

.
.
.
تا حالا دقت کردین اگه تو مترو الکی شروع به دویدن بکنید
ملت هم همینطوری دنبالتون میدوند…..!
.
.
.
تا حالادقت کردین وقتی که خوشحالیم
بالاخره یه چیزی یا یه کسی پیدا میشه که سریع گند بزنه به خوشحالیمون…..!

.
.
.
دقت کردین وقتی میگن غصه نخور ،آدم بیشترغصه ش میگیره؟؟؟!!!
.
.
.

تا حالا دقت کردین وقتی که عجله دارین و میخوای سریع به مقصد برسین همه ی تاکسی ها غیب میشن یا مسافر دارن ولی وقتی میخوای از خیابون رد شین هرچی تاکسی تو اون خیابون هست میاد جلو بوق میزنه؟آخ که حرص آدم درمیاد
.
.
.

دقت کردین ما ایرانیا وقتی بچه هستیم میگن بچه است، نمیفهمه وقتی نوجوان هستیم میگن نوجوانه، نمیفهمه وقتی جوان هستیم میگن جوون و خامه، نمیفهمه وقتی بزرگ میشیم میگن داره پیر میشه، نمیفهمه وقتی هم پیر هستیم میگن پیره، حالیش نیست، نمیفهمه فقط وقتی میمیریم میان سر قبرمون و میگن عجب انسان فهمیده ای بود

چهار شنبه 22 شهريور 1391برچسب:, :: 1:19 :: نويسنده : kimiA

روزی مردی در چاهی افتاد...
يک روحاني او را ديد و گفت : حتما گناهي انجام داده اي!
يک دانشمند عمق چاله و رطوبت خاک آن را اندازه گرفت!
يک روزنامه نگار در مورد دردهايش با او مصاحبه کرد!
يک پزشک براي او دو قرص آسپرين پايين انداخت! 
يک پرستار کنار چاله ايستاد و با او گريه کرد!
يک  روانشناس او را تحريک کرد تا دلايلي را که پدر و مادرش او را آماده افتادن به داخل چاله کرده بودند پيدا کند!
يک تقويت کننده  فکر او را نصيحت کرد که : خواستن توانستن است! 
يک فرد خوشبين به او گفت : ممکن بود يکي از پاهات رو بشکني!!! 
سپس فرد بيسوادي گذشت و دست او را گرفت و او را از چاله بيرون آورد...!

آنکه مي تواند، انجام مي دهد و آنکه نمي تواند، انتقاد مي کند.

چهار شنبه 22 شهريور 1391برچسب:, :: 1:7 :: نويسنده : kimiA
تنها بازمانده يك كشتی شكسته، توسط جريان آب به يك جزيره دورافتاده برده شد.
با بيقراری به درگاه خداوند دعا ‌كرد تا او را نجات بخشد،
ساعتها به اقيانوس چشم ‌دوخت تا شايد نشانی از كمك بيابد اما هيچ چيز به چشم نیامد
. 
سرانجام نااميد شد و تصميم گرفت كه كلبه ای كوچك بسازد
 تا از خود و وسائل اندكش بهتر محافظت نمايد.روزی پس از آنكه از جستجوی غذا بازگشت،
خانه كوچكش را در آتش يافت، دود به آسمان رفته بود،اندوهگين فرياد زد
:
خدايا چگونه توانستی با من چنين كنی؟ 
صبح روز بعد، او با صدای يك كشتی كه به جزيره نزديك می‌شد
 از خواب بیدار شد، می‌آمد تا او را نجات دهد
. 
مرد از نجات دهندگانش پرسيد: چطور متوجه شديد كه من اينجا هستم؟
آنها در جواب گفتند: ما علامت دودی را که فرستادی ديدیم!
.
.
.
آسان می‌توان دلسرد شد هنگامی كه بنظر می‌رسد كارها به خوبی پيش نمی‌روند،
 اما نبايد اميدمان را از دست بدهيم زيرا خدا در كار زندگی ماست، حتی در ميان درد و رنج
.
دفعۀ آينده كه كلبه شما در حال سوختن است به ياد آورید
كه آن شايد علامتی باشد برای فراخواندن رحمت خداوند
.
برای تمام چيزهای منفی كه ما بخود می‌گوييم، خداوند پاسخی مثبت دارد.
تو گفتی «آن غير ممكن است»، خداوند پاسخ داد «همه چيز ممكن است».
تو گفتی «هيچ كس واقعاً مرا دوست ندارد»، خداوند پاسخ داد «من تو را دوست دارم».
تو گفتی «من نمی‌توانم خود را ببخشم»، خداوند پاسخ داد «من تو را ‌بخشیده ام».
تو گفتی «من بسيار خسته هستم»، خداوند پاسخ داد «من به تو آرامش خواهم داد».
تو گفتی «من توان ادامه دادن ندارم»، خداوند پاسخ داد «رحمت من كافی است».
تو گفتی «من نمی‌توانم مشكلات را حل كنم»، خداوند پاسخ داد «من گامهای تو را هدايت خواهم كرد».
تو گفتی «من نمی‌توانم آن را انجام دهم»، خداوند پاسخ داد «تو هر كاری را با من می‌توانی به انجام برسانی».
تو گفتی «آن ارزشش را ندارد»، خداوند پاسخ داد «آن ارزش پيدا خواهد كرد».
تو گفتی «من احساس تنهايی می‌كنم»، خداوند پاسخ داد «من هرگز تو را ترك نخواهم كرد».
تو گفتی «من به اندازه كافی باهوش نيستم»، خداوند پاسخ داد «من به تو عقل داده ام».
تو گفتی «من می‌ترسم»، خداوند پاسخ داد «من روحی ترسو به تو نداده ام».
تو گفتی «من هميشه نگران و نااميدم»، خداوند پاسخ داد «تمام نگرانی هايت را به دوش من بگذار».
تو گفتی «من به اندازه كافی ايمان ندارم»، خداوند پاسخ داد «من به همه به يك اندازه ايمان داده ام».
چهار شنبه 22 شهريور 1391برچسب:, :: 1:5 :: نويسنده : kimiA

بهتـرین لحـظات زنـدگی

از نـگاه چـارلی چاپلیـن

گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org

To fall in love
عاشق شدن

To laugh until it hurts your stomach
آنقدر بخندی که دلت درد بگیره

To find mails by the thousands when you return from a vacation
بعد از اینکه از مسافرت برگشتی ببینی هزار تا نامه داری

To go for a vacation to some pretty place
برای مسافرت به یک جای خوشگل بری

To listen to your favorite song in the radio
به آهنگ مورد علاقت از رادیو گوش بدی

To go to bed and to listen while it rains outside
به رختخواب بری و به صدای بارش بارون گوش بدی

To leave the Shower and find that the towel is warm
از حموم که اومدی بیرون ببینی حوله ات گرمه

To clear your last exam
آخرین امتحانت رو پاس کنی

To receive a call from someone, you don't see a lot, but you want to
کسی که معمولا زیاد نمی‌بینیش ولی دلت می‌خواد ببینیش بهت تلفن کنه

To find money in a pant that you haven't used since last year
توی شلواری که تو سال گذشته ازش استفاده نمی‌کردی پول پیدا کنی

To laugh at yourself looking at mirror, making faces
برای خودت تو آینه شکلک در بیاری و بهش بخندی

Calls at midnight that last for hours
تلفن نیمه شب داشته باشی که ساعتها هم طول بکشه

To laugh without a reason
بدون دلیل بخندی

To accidentally hear somebody say something good about you
بطور تصادفی بشنوی که یک نفر داره از شما تعریف می‌کنه

To wake up and realize it is still possible to sleep for a couple of hours
از خواب پاشی و ببینی که چند ساعت دیگه هم می‌تونی بخوابی

To hear a song that makes you remember a special person
آهنگی رو گوش کنی که شخص خاصی رو به یاد شما میاره

To be part of a team
عضو یک تیم باشی

To watch the sunset from the hill top
از بالای تپه به غروب خورشید نگاه کنی

To make new friends
دوستای جدید پیدا کنی

To feel butterflies! In the stomach every time that you see that person
وقتی اونو میبینی دلت هری بریزه پایین

To pass time with your best friends
لحظات خوبی رو با دوستانت سپری کنی

To see people that you like, feeling happy
کسانی رو که دوستشون داری رو خوشحال ببینی

See an old friend again and to feel that the things have not changed
یه دوست قدیمی رو دوباره ببینی و ببینی که فرقی نکرده

To take an evening walk along the beach
عصر که شد کنار ساحل قدم بزنی

To have somebody tell you that he/she loves you
یکی رو داشته باشی که بدونی دوستت داره

remembering stupid things done with stupid friends. To laugh, laugh, and ... laugh
یادت بیاد که دوستای احمقت چه کارهای احمقانه ای کردند و بخندی و بخندی و ... باز هم بخندی

These are the best moments of life
اینها بهترین لحظه‌های زندگی هستند

Let us learn to cherish them
قدرشون رو بدونیم

"Life is not a problem to be solved, but a gift to be enjoyed"
زندگی یک مشکل نیست که باید حلش کرد بلکه یک هدیه است که باید ازش لذت برد"

وقتی زندگی 100 دلیل برای گریه كردن
به تو نشون میده
تو 1000 دلیل برای خندیدن
به اون نشون بده ...

"چارلی‌ چاپلین"

پيوندها



نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 101
بازدید دیروز : 14
بازدید هفته : 117
بازدید ماه : 126
بازدید کل : 153505
تعداد مطالب : 344
تعداد نظرات : 619
تعداد آنلاین : 1



Alternative content




برای نمایش تصاویر گالری كلیك كنید


دریافت كد گالری عكس در وب

 دریافت همین آهنگ

جاوا اسكریپت

hi شکل موس -->
چت روم
code --> تماس با ما
داستان روزانه

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وبلاگ:

برای ثبت نام در خبرنامه ایمیل خود را وارد نمایید



قالب وبلاگ
گالری عکس
دریافت همین آهنگ