lost memories من کیمیام یه دختر 16 ساله و دوستای صمیمیم پگاه و سپید و پریساو راضیه ان آخرین مطالب
چهار شنبه 27 ارديبهشت 1391برچسب:, :: 17:0 :: نويسنده : kimiA
عشق یعنی خلوت و راز و نیاز یک پسر 11 ساله توی تهران به دلیل فشار و سختی درسهایش خودکشی کرد چند وقت پیش ماموران پلیس توی محل مربوطه جسد کبود پسر را پیدا میکنن پدر و مادرش میگن ما از خانه خارج شده بودیم وقتی برگشتیم با جسد حلق اویز پسرمان رو به رو شدیم و وقتی طنابو باز کردیم دیر شده بود و نزدیک پسر یه برگه بوده که روی اون نوشته شده بوده به دلیل فشار و سختی درس بعد هم پلیس تحقیقاتشو شروع میکنه ولی واقعا خیلی بده ها دیگه این جوریشو توی این سن نشنیده بودیم نگاه کن دیگه ان قدر به فشار استرس و سخت گیری معلما وارد شده بوده که خودکشی کرده ای خدا شما بگید نظرتونو بگید فاجعه است وای من به امید خوشبختی مطلق فکر کنم بهتره بگم
life is easy with close eyes سه شنبه 26 ارديبهشت 1391برچسب:, :: 17:12 :: نويسنده : kimiA
ارمغان برای تو .......... ادامه مطلب ... دو شنبه 25 ارديبهشت 1391برچسب:, :: 16:50 :: نويسنده : kimiA
ارمغان یه چیزی گذاشتم .....سپیده یه مطلب گذاشتم ......ساجده ململ و همه بچه های نمونه رمزشو خواستید بگید بهتون بدم برای سپید و ارمغان جداست............
شنبه 23 ارديبهشت 1391برچسب:, :: 19:45 :: نويسنده : kimiA
حرف های ما هنوز نا تمام .... تا نگاه میگنی وقت رفتن است باز هم همان حکایت همیشگی پیش از ان که باخبر شوی لحظه ی عزیمت تو ناگزیر میشود ای.. ای دریغ و حسرت همیشگی... ناگهان چقدر زود دیر میشود ........ دو شنبه 18 ارديبهشت 1391برچسب:, :: 19:43 :: نويسنده : kimiA
خداحافظی با دهقان فداکار ....داستان دهقان فداکار از کتاب های درسی حذف میشود ...خداحافظ ای مرد بزرگ ....چه روز ها وشب ها که داستان تو را خواندم و چه لحظات قشنگی بود تکرار داستان شما .....خداحافظ ای مرد بزرگ....... ادمه مطلبم بخونید ادامه مطلب ... دو شنبه 18 ارديبهشت 1391برچسب:, :: 16:18 :: نويسنده : kimiA
در سرزمینی که نتوان مردانه زیست .... مردانه مردن زندگیست............... مردانه مردن زندگیست شنبه 16 ارديبهشت 1391برچسب:, :: 22:47 :: نويسنده : kimiA
صبر کن سهراب ... گفته بودی قایقی خواهم ساخت .... قایقت جا دارد؟ من هم از همهمه ی اهل زمین دلگیرم........... صوفی با مریدش در یکی از صحراهای افریقا سفر میکردند ...شب که شد خیمه ای برافراشتند و دراز کشیدند تا استراحت کنند ........ مرید گفت {چه سکوتی ؟} مرید گفت:هرگز نگو چه سکوتی ....همیشه بگو نمیتوانم به صدای طبیعت گوش دهم... شنبه 16 ارديبهشت 1391برچسب:, :: 19:48 :: نويسنده : kimiA
اندکی نفهمی عطا کن خدایا .... که راحت زندگی کنیم .......... مردیم ار بس فهمیدیم ....... و به روی خودمان نیاوردم......... پيوندها
|
|||||||||||||||||||
![]() |